کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
میط
لغتنامه دهخدا
میط. [ م َ ] (ع اِ) ماعنده میط؛ نیست نزد او چیزی . || افزونی . || سختی . || قوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
میط
لغتنامه دهخدا
میط. [ م َ ] (ع مص ) ستم کردن . جور کردن در حکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || سرزنش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کناره گزیدن و دور گردیدن از کسی . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از م...
-
میة
لغتنامه دهخدا
میة. [ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) دختر طلابةبن قیس بن عاصم غسانی یکی از ملوک عرب معشوق ذی الرمة شاعر بود و شرح عاشقی و عشق او در مقدمه ٔ دیوان ذی الرمة (چ مصر) آمده است . در شعر منوچهری نام وی به صورت مخفف «می » آمده است :نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می ت...
-
جستوجو در متن
-
اموات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَیّت] 'amvāt = میت
-
موتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوتیٰ، جمعِ مَیت] [قدیمی] mo[w]tā = میت
-
عاری از زندگی
دیکشنری فارسی به عربی
ميت
-
meat loaf
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میت لوف
-
مهجور
دیکشنری فارسی به عربی
ملغي , ميت
-
بی حس
دیکشنری فارسی به عربی
خدران , ميت
-
مرده
دیکشنری فارسی به عربی
منقرض , مية , ميت
-
منسوخ
دیکشنری فارسی به عربی
الغ , زائل , معتق , ميت
-
میتون
لغتنامه دهخدا
میتون . [ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ میت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به میت شود.
-
زنده
واژگان مترادف و متضاد
جاندار، حی، موجود، هست ≠ مرده، میت
-
Requiem
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رمقی، نماز میت، نماز وحشت