کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میانگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میانگیر
دیکشنری
buffer, fair , middle, moderate, par, mean, medial, median, medium
-
جستوجوی دقیق
-
buffer 3
میانگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] حافظهای برای ذخیرهسازی موقت دادهها که برای انتقال دادهها از دستگاهی به دستگاه دیگر یا از بخشی از رایانه به بخش دیگر آن به کار میرود
-
واژههای مشابه
-
buffer under-run
کمآوردن میانگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] وضعیتی که در آن سرعت برداشت دادهها از میانگیر، بیشتر از قرار دادن دادهها در آن است
-
landscape buffer
میانگیر منظر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] سامانهای از گیاهان چندسالۀ خودرو یا کاشتهشده در موضعی از منظر برای کاهش پارهای از آثار زیستمحیطی نامطلوب، مانند باد و سروصدا و غبار
-
میان
واژگان مترادف و متضاد
۱. بین، مرکز، میانه، وسط ۲. کمر ۳. تو، داخل ۴. مابین
-
میان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - وسط . 2 - کمر. 3 - درون ، داخل . 4 - بین .
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . (اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن .(از انجمن آرا). وسط چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گویند. (از برهان ). بین . (ترجمان القرآن جرجانی ). آن جایی از درون هر سطحی که از کنارهای آن ...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . (اِ) مخفف همیان نیز آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). همیان و کیسه ٔ زر. (ناظم الاطباء). همیان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی همیان نیز آمده است و آن کیسه ای باشد طولانی که زر در آن کنند و بر کمر بندند. (برهان ). کمر همیان مانند : بیست ...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . (هندی ، اِ) به لغت هندی لفظ تعظیم است چنانکه در ترکی آقا و در پارسی خواجه گویند و در عربی شیخ و در توران «ایشان » و در کشمیر «جو» مثل احمدجو و علی جو یعنی احمدآقا و علی آقا و لغت اهالی کشمیر لغتی است خاص غیر لغتهای هندی . (از انجمن آرا) (از آن...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . [ م َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار دروغگوی . (ناظم الاطباء). دروغگوی . (منتهی الارب ).
-
میان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: miyan] miyān ۱. وسط.۲. درون؛ داخل.۳. (زیستشناسی) [قدیمی] کمر.۴. [قدیمی] کمربند.۵. [قدیمی] غلاف.〈 میان بستن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. کمربند بستن.۲. [مجاز] آماده شدن برای کاری.
-
میان
دیکشنری فارسی به عربی
بين , تدخل , خصر , مرکز
-
میان
واژهنامه آزاد
بحبوحه.
-
گیر
لغتنامه دهخدا
گیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 47هزارگزی شمال باختر آبیک و 34هزارگزی راه عمومی . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 122 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی ، پنبه ، بنشن و گردو و...
-
گیر
لغتنامه دهخدا
گیر. (اِمص ) بیشتر با مشتقات مصدر کردن و داشتن صرف شود. از گرفتن به معنی بسته شدن و ممنوع شدن باشد. سد و مانع راه چیزی شدن :یک سنگ در راه آب گیر کرده و آب به خانه ٔ ما نمی آید. سیلاب راه را برده بود، اتومبیل ما گیر کرد. (فرهنگ نظام ). || در اصطلاح طب...