کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میانجیگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میانجیگری
مترادف و متضاد
پایمردی، تعهد، توسط، شفاعت، وساطت، میانگیری، میانهگیری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
میانجیگری
واژگان مترادف و متضاد
پایمردی، تعهد، توسط، شفاعت، وساطت، میانگیری، میانهگیری
-
mediation
میانجیگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] تلاش برای حلوفصل مسالمتآمیز یک اختلاف بینالمللی با برنامهریزی و مشارکت بیطرفانه و مؤثر طرف ثالث
-
میانجیگری
دیکشنری فارسی به عربی
وساطة
-
واژههای مشابه
-
میانجیگری کردن
واژگان مترادف و متضاد
وساطت کردن، میانجی شدن، میانگیری کردن، میانهگیری کردن
-
family mediation
میانجیگری خانواده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرایندی که در آن شخص ثالث و بیطرفی که معمولاً یک متخصص سلامت روان یا وکیل مجرب است، به افراد خانواده برای حل تعارض و توافق در مورد مسائلی مانند طلاق یا حضانت فرزند کمک میکند
-
واژههای همآوا
-
میانجی گری
لغتنامه دهخدا
میانجی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) وساطت . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). توسط. (یادداشت مؤلف ).- میانجی گری کردن ؛ میانجی شدن . وساطت کردن . دلالگی کردن . تورة؛دختری که میانجی گری کند میان عشاق . (منتهی الارب ).- میانجی گری نمودن ؛ وساطت نمودن و...
-
میانجی گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) miyānjigari ۱. وساطت.۲. واسطه شدن میان دو نفر برای رفع اختلاف و کشمکش آنها.
-
جستوجو در متن
-
وساطت کردن
فرهنگ واژههای سره
میانجیگری کردن
-
intermining
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میانجیگری
-
mediatorship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میانجیگری
-
interinvolve
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میانجیگری
-
intermessage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میانجیگری