کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مگس ران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مگس ران
/magasrān/
معنی
آلتی که با آن مگسها را دور میکردند: ◻︎ حورفشی را چو مور زیر لگد کشتهای / پس پر طاووس را کرده مگسران او (خاقانی: ۳۶۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مگس ران
لغتنامه دهخدا
مگس ران . [ م َ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه مگسها را دورکند. مگس راننده . || (اِ مرکب ) به هندی مورچهل و چونری گویند که از پرهای دم طاوس و موی دم گاو کوهی سازند. (غیاث ). چیزی که بدان مگس رانند و آن را گاهی از پرهای طاوس سازند و گاهی از موی دم اسب وآن را د...
-
مگس ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] magasrān آلتی که با آن مگسها را دور میکردند: ◻︎ حورفشی را چو مور زیر لگد کشتهای / پس پر طاووس را کرده مگسران او (خاقانی: ۳۶۲).
-
واژههای مشابه
-
Muscicapidae
مگسگیریان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای از راستۀ گنجشکسانان با جثۀ کوچک تا متوسط رنگارنگ و منقار بلند و باریک و انحنادار که اجتماعی هستند
-
مگس پرانیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ دَ) (مص م .) کساد بودن بازار.
-
مگس کش
فرهنگ فارسی معین
(مَ گَ. کُ) (اِمر.) 1 - کشندة مگس . 2 - ابزاری پلاستیکی بلند و باریک دارای دسته که قسمت سر آن پهن و مشبک است . آن را با شدت روی مگس و دیگر حشرات موذی می زنند تا کشته شود.
-
لعاب مگس
لغتنامه دهخدا
لعاب مگس . [ ل ُ ب ِم َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل . لعاب نحل . || کنایه از شراب انگوری نیز هست . (برهان ).
-
مرغ مگس
لغتنامه دهخدا
مرغ مگس . [ م ُ غ ِ م َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرنده ای خرداندام از راسته ٔ سبکبالان و از دسته ٔ نازک نوکان . نوع کوچکتر آن همانند زنبور عسل است و مخصوص امریکای جنوبی است .
-
مگس افشان
لغتنامه دهخدا
مگس افشان . [ م َ گ َ اَ ] (ن مف مرکب ) مگس افشانده . افشانده شده برای مگسان . آنچه میان مگسان پخش و پراکنده شود : چون سخنت شهد شد ارزان مکن شهد سخن را مگس افشان مکن .نظامی (مخزن الاسرار چ وحید ص 43).
-
مگس پرانی
لغتنامه دهخدا
مگس پرانی . [ م َ گ َ پ َ ] (حامص مرکب ) پراکنده کردن مگسها از اطراف خود. راندن مگس از جائی یا چیزی . || کساد بازار و بی رونقی آن . (بهار عجم ) (آنندراج ) : کارکلیم باشد آنجا مگس پرانی هر جا که دل ز یار شیرین شمایل افتد. کلیم (از بهار عجم ).و رجوع به...
-
مگس تپه
لغتنامه دهخدا
مگس تپه . [ م َ گ َ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یاطری است که در بخش گرمسار شهرستان دماوند واقعاست و 100 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ اصلانلو هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
مگس خنگ
لغتنامه دهخدا
مگس خنگ . [ م َ گ َ خ ِ ] (اِ مرکب ) قسمی اسب . (نوروزنامه ص 53 و 133).
-
مگس خوار
لغتنامه دهخدا
مگس خوار. [ م َ گ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) مگس خورنده . مگس خور. که غذایش ردی و بی ارزش و پست است : همه بازان این جهان پیرندیا مگس خواریا ملخ گیرند. سنائی . || مرغی که مگس خورد. مرغی که غذایش مگس است : بچه ٔ بازی برو بر ساعد شاهان نشین بر مگس خواران ق...
-
مگس ریده
لغتنامه دهخدا
مگس ریده . [ م َ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آلوده شده و چرکین شده به واسطه ٔ مگس . (ناظم الاطباء).
-
مگس قاپ
لغتنامه دهخدا
مگس قاپ . [ م َ گ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به مگس گیر (معنی آخر) شود.