کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکیدن
/me(a)kidan/
معنی
چیزی را میان دو لب گذاشتن و آنچه را در آن است به داخل دهان کشیدن؛ مزیدن؛ چوشیدن؛ چوشدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مک زدن
فعل
بن گذشته: مکید
بن حال: مک
دیکشنری
aspirate, suck
-
جستوجوی دقیق
-
مکیدن
واژگان مترادف و متضاد
مک زدن
-
مکیدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص م .) چیزی را میان دو لب گذاشتن و آن چه را در آن است به داخل دهان کشیدن .
-
مکیدن
لغتنامه دهخدا
مکیدن . [ م َ دَ ] (مص ) بر وزن و معنی مزیدن است و آن را چوشیدن هم می گویند. (برهان ). مرادف مزیدن و مکیدن دهان و لب هر دو صحیح . (آنندراج ). چوشیدن و گذاشتن چیز روان و مایع در دهان و آن را فروبردن و خنیدن . (ناظم الاطباء). فشردن چیزی در میان دو لب و...
-
مکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: mécitan] me(a)kidan چیزی را میان دو لب گذاشتن و آنچه را در آن است به داخل دهان کشیدن؛ مزیدن؛ چوشیدن؛ چوشدن.
-
مکیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bemoǰi طاری: mot(mun) طامه ای: mokâɂan طرقی: motmun کشه ای: motmun نطنزی: mokâɂan
-
مکیدن
دیکشنری فارسی به عربی
امتصاص
-
واژههای مشابه
-
سماق مکیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کاربیحاصل کردن ۲. انتظار بیهوده کشیدن ۳. وقت به بطالت گذراندن
-
سماق مکیدن
لغتنامه دهخدا
سماق مکیدن . [ س ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) مکیدن سماق . (فرهنگ فارسی معین ). || وقت را ببطالت گذراندن . (از فرهنگ فارسی معین ). در تداول ، کنایه از عدم کامیابی در کاری ، چنانکه گویند: سماق می مکی و سماق نمک .
-
sucking reflex
بازتاب مکیدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] واکنشی در نوزادان که با لمس کردن لبها یا اطراف دهان با مجموعۀ حرکات مربوط به مکیدن همراه است
-
مُکیدن،مُک زدن
لهجه و گویش تهرانی
مکیدن
-
جستوجو در متن
-
رشف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rašf مکیدن؛ مکیدن آب یا مایع دیگر.
-
امتصاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'emtesās ۱. مکیدن.۲. مکیدن شیرۀ چیزی.
-
cucking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکیدن