کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکی
/makki/
معنی
۱. از مردم مکه.
۲. سورههایی از قرآن که در مکه نازل شده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکی
فرهنگ فارسی معین
(مَ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - منسوب به مکه . 2 - سوره هایی از قرآن که در مکه نازل شده .
-
مکی
لغتنامه دهخدا
مکی . [ م َک ْ کی ] (اِخ ) ابن ابی طالب حموش بن محمدبن مختار الاندلسی القیسی ، مکنی به ابومحمد (355 - 437 هَ . ق .). از علمای تفسیر و عربیت بود. در قیروان ولادت یافت و در شهرهای مشرق بگشت و سرانجام در قرطبه اقامت گزید و در همانجا درگذشت . او راست : «...
-
مکی
لغتنامه دهخدا
مکی . [ م َک ْ کی ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش ریوش است که در شهرستان کاشمر واقع است و 696 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مکی
لغتنامه دهخدا
مکی . [ م َک ْ کی ] (اِخ )ابن ریان بن شبة الماکسینی ، مکنی به ابوالحرام (متوفی 603 هَ . ق .). شاعری نابینا بود که در ماکسین (از اعمال الجزیره به کنار نهر خابور) ولادت یافت . به بغدادو شام مسافرت کرد و سرانجام در موصل رحل اقامت افکند و در همانجا درگذش...
-
مکی
لغتنامه دهخدا
مکی . [م َک ْ کی ] (ص نسبی ) منسوب به مکه . رجوع به مکه شود. || اهل مکه . ج ، مکیان : مکیان از بیم وی زهره نداشتندی که رسول خدا را رنجانیدندی . (کشف الاسرار ج 3 ص 476).چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آیدگرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا. سن...
-
مکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مکَّة، شهری در عربستان) [عربی: مکیّ] makki ۱. از مردم مکه.۲. سورههایی از قرآن که در مکه نازل شده.
-
مکی
واژهنامه آزاد
مِکیْ:(meki) در گویش گنابادی یعنی می کرد ، انجام می داد ، به سرانجام می رساند
-
واژههای مشابه
-
مِکیْ
لهجه و گویش گنابادی
meki در گویش گنابادی یعنی میکرد ، انجام میداد ، به سرانجام میرساند
-
علوی مکی
لغتنامه دهخدا
علوی مکی . [ ع َ ل َ ی ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) محمدطیب بن محمدصالح بن محمد عبداﷲ علوی مکی . وی در مکه متولد شد و سپس به شهر «لامو» در مشرق افریقای انگلستان سفر کرد و آنگاه به قصد تجارت به مسقط رفت . و پس از آن به مکه بازگشت و نزد پدر خود صرف و نحو و بلا...
-
کانی مکی
لغتنامه دهخدا
کانی مکی .[ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 16500 گزی باختری بوکان و 16500 گزی باختر شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . ناحیه ای است کوهستانی معتدل سالم و دارای 25 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و ت...
-
کاه مکی
لغتنامه دهخدا
کاه مکی . [ هَِ م َک ْ کی ] (اِ مرکب )نباتی است که به عربی اذخر نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رستنیی باشد که آن را خلال مأمونی میگویند. (برهان ). تبن مکی . گورگیا. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
ابوالحصین مکی
لغتنامه دهخدا
ابوالحصین مکی . [ اَ بُل ْ ؟ ن ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) تابعی است و از شهربن حوشب و او از معاذ و او از رسول صلوات اﷲعلیه روایت کند.
-
تبن مکی
لغتنامه دهخدا
تبن مکی . [ ت ِ ن ِ م َک ْ کی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رستنی باشد که آن را به عربی اذخر گویند و بهترین آن مکی است و خلال مأمونی همان است . (برهان ). رستنی است که بتازی اذخر گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به مفردات ابن بیطار ج 1 ص 15 و لکلرک ج 1 ص 34 و...
-
تپه مکی
لغتنامه دهخدا
تپه مکی . [ ت َپ ْ پ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه و در بیست و شش هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و یکهزار و پانصدگزی خاور شوسه ٔ مهاباد به ارومیه واقع است . جلگه ای معتدل و سالم است و 369 تن سکنه دارد. آب آن ...