کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکشوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکشوف
/makšuf/
معنی
۱. کشفشده.
۲. (ادبی) ویژگی پایهای که با حذف هجای کوتاه پایانی مفعولات به مفعولن تبدیل شده باشد.
۳. آشکارشده.
۴. [قدیمی] برهنهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشکار، برملا، پدیدار، ظاهر، عیان، کشفشده، هویدا ≠ ناپدید، ناپیدا، مکتوم، مکنون، نامکشوف، نهفته
برابر فارسی
یافته
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکشوف
واژگان مترادف و متضاد
آشکار، برملا، پدیدار، ظاهر، عیان، کشفشده، هویدا ≠ ناپدید، ناپیدا، مکتوم، مکنون، نامکشوف، نهفته
-
مکشوف
فرهنگ واژههای سره
یافته
-
مکشوف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) آشکارا شده ، ظاهر شده .
-
مکشوف
لغتنامه دهخدا
مکشوف . [ م َ ] (ع ص ) آشکاراکرده شده . (آنندراج ). آشکاراشده و بی پرده و فاش شده و ظاهرشده . (ناظم الاطباء). کشف شده . آشکار. آشکارا. ظاهر. پیدا. نمایان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفت مکشوف و برهنه بی غلول بازگو رنجم مده ای بوالفضول . مولوی .فک...
-
مکشوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] makšuf ۱. کشفشده.۲. (ادبی) ویژگی پایهای که با حذف هجای کوتاه پایانی مفعولات به مفعولن تبدیل شده باشد.۳. آشکارشده.۴. [قدیمی] برهنهشده.
-
مکشوف
دیکشنری فارسی به عربی
بحث
-
واژههای مشابه
-
مکشوف ساختن
واژگان مترادف و متضاد
آشکار کردن، نمایان ساختن، پدیدار کردن، عیان کردن
-
مکشوف شدن
واژگان مترادف و متضاد
آشکارشدن، فاش شدن، عیان گشتن، ظاهر شدن
-
مکشوف ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
اکتشف
-
جستوجو در متن
-
discovered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشف شده، مکشوف
-
unseen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر قابل مشاهده است، نادیده، مکشوف نشده، مشاهدهنشده
-
مکشوفة
لغتنامه دهخدا
مکشوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث مکشوف .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مکشوف شود.
-
find out
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیدا کردن، پی بردن، کشف کردن، دریافتن، مکشوف کردن