کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکروه طلعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکروه طلعت
لغتنامه دهخدا
مکروه طلعت . [ م َ طَ ع َ ] (ص مرکب ) زشت چهره . زشت منظر. قبیح المنظر : مکروه طلعتی است جهان فریبناک هر بامداد کرده به خوبی تجملی .سعدی .
-
واژههای مشابه
-
مکروه دانستن
دیکشنری فارسی به عربی
اکره
-
مَکروه و مُباح
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
جستوجو در متن
-
حداد حدیه
لغتنامه دهخدا
حداد حدیه . [ ح َ دِ ح ُدْ دی هَِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) در حق کسی گویند که طلعت وی را مکروه دارند. (اقرب الموارد).
-
ممقوت
لغتنامه دهخدا
ممقوت . [ م َ ] (ع ص ) دشمن داشته شده و دشمن گرفته . (ناظم الاطباء). دشمن گرفته شده و مبغوض . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). آنکه هر کس او را دشمن دارند. آنکه همه او را دشمن دارند. (مهذب الاسماء) : پس از گذشتن خداوندش چون درجه گونه ای ی...
-
ملعون
لغتنامه دهخدا
ملعون . [ م َ ] (ع ص ) نفرین کرده . ج ، ملاعین . (مهذب الاسماء). رانده و دورکرده از نیکی و رحمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رانده شده و دورشده از نیکی و خوارشده و دشنام داده شده .(از اقرب الموارد). لعنت شده و دورشده از رحمت خدا ورانده شده . (ناظم ال...
-
شمایل
لغتنامه دهخدا
شمایل . [ ش َ ی ِ ] (ع اِ) خویهای مردم . (تفلیسی ). شمائل . خصلتها. عادتها. (آنندراج ) (غیاث ) (از بهارعجم ). طبعها. عادتها. خویها. خوها. خلق ها. اخلاق . (یادداشت مؤلف ). || خوبیهای ذات . سرشتهای نیکو. خصلتهای پاکیزه . اخلاق پسندیده . (ناظم الاطباء)...
-
هیأت
لغتنامه دهخدا
هیأت . [ هََ ءَ ] (ع اِ) سان . (دهار). صورت .(السامی ) (غیاث اللغات ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). شکل . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (غیاث اللغات ) (مفاتیح ). حالت هر چیز. (کشاف اصطلاحات الفنون ). حال چیزی و چگونگی آن و شکل و صورت آن و در کلیات آمده است که ...
-
موزون
لغتنامه دهخدا
موزون . [ م َ ] (ع ص ) سنجیده شده و اندازه کرده شده . (ناظم الاطباء). سنجیده . (آنندراج ). با وزن کشیده . مقدر. سخته . صاحب وزن . بوزن : سنگ ترازو به سیم کس نستاندگرچه بود همچو سیم سنگ تو موزون . ناصرخسرو. || معادل . همسنگ : بندیش از این ثواب و عقاب ...
-
منظر
لغتنامه دهخدا
منظر. [ م َ ظَ ] (ع اِ) جای نگریستن ، خوش آیند باشد یا بدنما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای نگریستن و هر چیزی که آن را می نگرند، خواه خوش آیند باشد و خواه بدنما، و هرچیزی که دیده می شود و محل نگریستن واقع می گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ن...