کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکذب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکذب
/mokazzeb/
معنی
تکذیبکننده؛ انکارکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکذب
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ ذِّ) [ ع . ] (اِ فا.) تکذیب کننده ، انکارکننده .
-
مکذب
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ ذَّ) [ ع . ] (اِمف .) تکذیب شده ، دروغ زن دانسته .
-
مکذب
لغتنامه دهخدا
مکذب . [ م ُ ذِ ] (ع ص ) دروغگویابنده کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که دروغگوی می یابد دیگری را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دروغ برانگیزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که بر دروغ گفتن برمی انگیزاند. (ناظم الاطباء). || آ...
-
مکذب
لغتنامه دهخدا
مکذب . [ م ُ ک َدْ ذِ ] (ع ص ) به دروغ دارنده .ج ، مکذبون . (مهذب الاسماء). آن که به دروغ نسبت کند.آن که به دروغ شمرد. تکذیب کننده . دروغ شمارنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ثم انکم ایها الضالون المکذبون . (قرآن 51/56). || ناقة مکذب ؛ ناقه ای که ...
-
مکذب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mokazzeb تکذیبکننده؛ انکارکننده.
-
جستوجو در متن
-
مصدق
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که شخصی یا شیئی را تصدیق کند، راستگو دارنده . مق . مکذب . 2 - آن چه که موجب تصدیق گردد، مؤید. 3 - باور کننده . 4 - مقوم ، ارزیاب . ج . مصدقین .
-
هبةا
لغتنامه دهخدا
هبةا. [ هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ )ابن علی بن محمد حسنی بغدادی ، مکنی به ابوالسعادات شریف و معروف به ابن شجری ، از ائمه ٔ لغت و عالم به ادب و احوال عرب بود. به سال 450 در بغداد متولد شد و در 542 هَ .ق . در همان شهر درگذشت . وی مردی خوش بیان وفصیح بود ...
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م ُ ص َدْ دِ ](ع ص ) صدقات گیرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صدقه ستاننده . ج ، مصدقون . (مهذب الاسماء). فراهم آورنده ٔ زکوة و صدقه . جابی . عامل . ساعی . فراهم آورنده ٔ صدقه . صدقه ستاننده . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به تاج ...
-
متزلزل
لغتنامه دهخدا
متزلزل . [ م ُ ت َ زَ زِ ] (ع ص ) جنبنده و لرزنده . (آنندراج ). لرزنده و جنبنده . (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جنبیده ومتحرک و مرتعش . (ناظم الاطباء) : چه تخت مملکت ری عاطل است و کار آن نواحی متزلزل . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص ...
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) قاسم بن محمدبن بشار انباری . از مردم انبار پدر محمدبن القاسم . و قاسم از سلمةبن عاصم و امثال او از اصحاب فرّا، و جماعتی از لغویین ادب فراگرفته و وی یکی از اخباریان است و او راست : کتاب خلق الانسان . کتاب خلق الفر...
-
حارثة
لغتنامه دهخدا
حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن بدربن حصین بن قطن بن مالک بن غُدانةبن یربوع بن حنظلةبن زید مناةبن تمیم الغدانی الیربوعی التمیمی . از سادات و فرسان بنی تمیم و از سرداران و امراء عصر اموی است . او مردی خطیب و شاعری فصیح بود و او را با عمر و علی (ع ) و زیا...