کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکد
لغتنامه دهخدا
مکد. [ م َ ] (ع مص ) جای گرفتن و مقیم شدن . مُکود. || کم گردیدن شیر ناقه از درازی زمان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مکد
لغتنامه دهخدا
مکد. [ م ِ ] (ع اِ) شانه . مِکَدّ. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
مکد
لغتنامه دهخدا
مکد. [ م ِ ک َدد ] (ع اِ) شانه . مشط. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
مکد
لغتنامه دهخدا
مکد. [ م ُ / م ُ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَکود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
مکد
لغتنامه دهخدا
مکد. [ م ُ ک ِدد ] (ع ص ) رنج برده و زحمت کشیده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مکنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) me(a)kande کسی که چیزی را میمکد.
-
قراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قِردان] (زیستشناسی) [قدیمی] qorād حشرۀ ریزی که به بدن انسان و بعضی حیوانات دیگر میچسبد و خون آنها را میمکد؛ کنه.
-
وامپیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vampire] (زیستشناسی) vāmpir نوعی خفاش بزرگ که خون چهارپایان را میمکد و بیشتر در امریکای جنوبی یافت میشود.
-
سگ مگس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sagmagas نوعی مگس که پاهای دراز دارد و به بدن سگ و اسب و بعضی حیوانات دیگر میچسبد و خون آنها را میمکد.
-
متمزر
لغتنامه دهخدا
متمزر. [ م ُ ت َ م َزْ زِ ] (ع ص ) آن که یک یک مکد و اندک نوشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . کسی که می نوشد یا می مکد اندک اندک . (ناظم الاطباء). رجوع به تمزر شود.
-
زالو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جانوری است آبزی از ردة کرم های حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش هایی است که به وسیلة آن ها خود را به حیوانات می چسباند و خون آنان را می مکد.
-
پیهو
لغتنامه دهخدا
پیهو. (اِ) جانوری کوچک که خون از اندام و بدن بمکد. جانوری خرد که خون از اندام مکد. (آنندراج ).
-
bloodsucker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خونریزی، خون اشام، زالو، فنگ، ر جانوری کهخون می مکد، کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
-
bloodsuckers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خونریزی، خون اشام، زالو، فنگ، ر جانوری کهخون می مکد، کسی که از دیگری پول بیرون میکشد