کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکثار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکثار
/meksār/
معنی
بسیارگو؛ پرحرف؛ پرگو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیهودهگو، پرحرف، پرگو، حراف، درازگو، وراج ≠ کمحرف
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکثار
واژگان مترادف و متضاد
بیهودهگو، پرحرف، پرگو، حراف، درازگو، وراج ≠ کمحرف
-
مکثار
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) مرد پرگو، بسیار سخن .
-
مکثار
لغتنامه دهخدا
مکثار. [ م ِ ] (ع ص ) بسیارگوی . (مهذب الاسماء). بسیارسخن . مِکثیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کثیرالکلام و بسیارگو. (غیاث ).پرگو و بسیارسخن . (ناظم الاطباء). پرسخن . بسیارگو. پرگو. پرچانه . روده دراز. پرروده . (یادداشت به خط مرحوم ...
-
مکثار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹مکثیر› [قدیمی] meksār بسیارگو؛ پرحرف؛ پرگو.
-
جستوجو در متن
-
مکثاری
لغتنامه دهخدا
مکثاری . [ م ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مکثار. پرگویی : مؤلف این حکایات را به مکثاری نسبت ندهند. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مکثار شود.
-
پرگو
واژگان مترادف و متضاد
پرچانه، پرحرف، حراف، رودهدراز، مکثار، وراج ≠ ساکت، کمحرف، کمسخن
-
ذرذار
لغتنامه دهخدا
ذرذار. [ ذَ ] (ع ص ) بسیارگوی . پرگوی . مکثار. || (اِخ ) لقب مردی .
-
نفریج
لغتنامه دهخدا
نفریج . [ ن ِ ] (ع ص ) بسیارگوی یاوه درای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرحرف یاوه گوی . (ناظم الاطباء). مکثار. (از اقرب الموارد). مهذار مکثار. (متن اللغة).
-
وراج
واژگان مترادف و متضاد
بیهودهگو، پرچانه، پرچانه، پرحرف، پرگو، حراف، رودهدراز، مکثار، هرزهچانه، هرزهدرا، یاوهگو ≠ کمحرف
-
صلنقاء
لغتنامه دهخدا
صلنقاء. [ ص َ ل َ ] (ع ص ) مکثار. (اقرب الموارد). بسیارگوی . رجوع به صلنقی شود.
-
ربذانی
لغتنامه دهخدا
ربذانی . [ رَ ب َ ] (ع ص ) بسیار بیهوده گوی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مهذار. مکثار. (اقرب الموارد).
-
بجق
لغتنامه دهخدا
بجق . [ ] (ع مص ) پرگوئی کردن . پرحرفی . (از دزی ج 1 ص 51). مکثار بودن . پرچانه بودن .
-
پرچانه
لغتنامه دهخدا
پرچانه . [پ ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) پرگوی . پررودَه . پُرگو. پرنَفَس . روده دراز. مکثار. پرسخن . بسیارگوی . بسیارسخن .
-
حراف
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرچانه، پرحرف، پرگو، زیادهگو، حرف فشان ۲. بیهودهگو، چاخان، مکثار، وراج ۳. زبانآور، سخنران، نطاق ≠ کمحرف، گزیدهگو