کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکتب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مکتبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مکتب) [عربی. فارسی] maktabi ۱. کودکی که به مکتب میرود.۲. = مکتبدار
-
مکتبی
لغتنامه دهخدا
مکتبی . [ م َ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به مکتب . وابسته به مکتب . مکتب رو: هر بچه مکتبی این مطلب را به خوبی می داند. و رجوع به مکتب شود.
-
mantology
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکتب
-
مکاتب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مکتب] makāteb = مکتب
-
دفترخانه
دیکشنری فارسی به عربی
مکتب
-
میز کشودار یا خانه دار
دیکشنری فارسی به عربی
مکتب
-
گنجه جالباسی
دیکشنری فارسی به عربی
مکتب
-
دیوان
دیکشنری فارسی به عربی
مکتب
-
میز تحریر
دیکشنری فارسی به عربی
مکتب
-
مِیتَو
لهجه و گویش بختیاری
meytav مکتب.
-
ادب سرا
واژهنامه آزاد
مکتب است
-
مکاتب
لغتنامه دهخدا
مکاتب . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ مکتب . (دهار) (اقرب الموارد). مکتب ها و مدرسه ها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مکتب شود.
-
metempiricist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکتب سنتی
-
mccarthyism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکتب گرایی
-
الإنتقائية
دیکشنری عربی به فارسی
مکتب التقاط