کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکتب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکتب
/maktab/
معنی
۱. جای درس دادن؛ دبستان؛ مکتبخانه.
۲. [قدیمی] جای نوشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آموزشگاه، دبستان، دبیرستان، کالج، مدرسه
۲. کتاب، مکتبخانه
۳. مشرب، نحله
برابر فارسی
اندیشگاه، آموزشگاه
دیکشنری
ideology, ism _, persuasion, school
-
جستوجوی دقیق
-
مکتب
واژگان مترادف و متضاد
۱. آموزشگاه، دبستان، دبیرستان، کالج، مدرسه ۲. کتاب، مکتبخانه ۳. مشرب، نحله
-
school
مکتب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای تجسمی] گروهی هنرمند همعصر که همانندیهایی در دید و سبک دارند و غالباً از ناحیه یا شهر معینی هستند
-
مکتب
فرهنگ واژههای سره
اندیشگاه، آموزشگاه
-
مکتب
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) جای درس خواندن . 2 - مدرسه . 3 - نظریة فلسفی ،هنری ، ادبی . ج . مکاتب .
-
مکتب
لغتنامه دهخدا
مکتب . [ م َ ت َ ] (ع اِ) دبیرستان . ج ، مکاتب . (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). دبیرستان و جای کتاب خواندن . (آنندراج ). دبیرستان و جایی که در آن نوشتن می آموزند و دفترخانه و جایی که در آن کودکان را تعلیم می کنند و خواندن و نوشتن و جز آن...
-
مکتب
لغتنامه دهخدا
مکتب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مشک سربسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مکتب
لغتنامه دهخدا
مکتب . [ م ُ ت ِ / م ُ ک َت ْ ت ِ ] (ع ص ) آنکه خط آموزاند. (مهذب الاسماء). مشاق و ادب آموز را گویند. (از انساب سمعانی ). آموزنده ٔ کتابت ، و منه کان الحجاج مکتباً با لطائف ای معلماً. (منتهی الارب ). آموزنده ٔ کتاب و مکتب دار. (ناظم الاطباء). آموزنده...
-
مکتب
لغتنامه دهخدا
مکتب . [ م ُ ک َت ْ ت َ ] (ع ص ) خوشه ای که بعض بر آن خورده باشند. (منتهی الارب ). خوشه ای که پاره ای از بر آن را خورده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوشته شده . (آنندراج ). کتیبه ٔ آماده شده و فراهم آورده و نوشته شده . (ناظم الاطباء).
-
مکتب
دیکشنری عربی به فارسی
دفتر , دفترخانه , اداره , دايره , ميز کشودار يا خانه دار , گنجه جالباسي , ديوان , ميز , ميز تحرير , منصب
-
مکتب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مکاتب] maktab ۱. جای درس دادن؛ دبستان؛ مکتبخانه.۲. [قدیمی] جای نوشتن.
-
مکتب
دیکشنری فارسی به عربی
اکاديمية , مدرسة
-
واژههای مشابه
-
Frankfurt School
مکتب فرانکفورت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] مکتبی در جامعهشناسی نومارکسی عمدتاً متأثر از اندیشههای فروید و وِبِر که در موسسۀ مطالعات اجتماعی فرانکفورت نُضج گرفت و نقد سرمایهداری پیشرفته و اقتصادگرایی (economism) و اثباتگرایی (positivism) سرلوحۀ فعالیتهای اعضای پرآوازۀ آن بود
-
مکتب خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مدرسه ، مدرسه ای که در قدیم در آن خواندن و نوشتن و قرآن و اصول دین را آموزش می دادند.
-
مکتب خانه
لغتنامه دهخدا
مکتب خانه . [ م َ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جای آموزانیدن کودکان . (ناظم الاطباء). اگر چه عندالتحقیق این ترکیب غلط است چرا که لفظمکتب که صیغه ٔ اسم ظرف باشد به معنی جای کتابت ، حاجت به لفظ خانه ندارد ولی اوستادان به سبیل تجرید در شعر خود آورده اند. ...