کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکبر
/mokabber/
معنی
اذانگوینده در نماز جماعت؛ تکبیرگوینده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکبر
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) تکبیرگوینده در نماز جماعت .
-
مکبر
لغتنامه دهخدا
مکبر. [ م َ ب َ ] (ع مص ) کلان سال گردیدن . کِبَر. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
مکبر
لغتنامه دهخدا
مکبر. [ م َ ب ِ ] (ع اِمص ) بزرگ سالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). علته مَکبَرة و مَکبُرة و مَکبِر؛ بزرگ سال و سالخورده گردید. (از اقرب الموارد).
-
مکبر
لغتنامه دهخدا
مکبر. [ م ُ ک َب ْ ب َ ](ع ص ) در اصطلاح علم صرف ، خلاف مصغر باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). اسم بزرگ شده . ضد مصغر. (ناظم الاطباء). اسمی که تصغیر نشده باشد. و رجوع به مصغر شود.
-
مکبر
لغتنامه دهخدا
مکبر. [ م ُ ک َب ْ ب ِ ] (ع ص ) تکبیرگوینده در نماز جماعت . (ناظم الاطباء). آن که در نمازهای جماعت به آواز بلند تکبیر گوید تا مأمومان از رکوع و سجود و قیام و قعود امام آگاه گردند. تکبیرگوی در مسجد و آن کسی است که قیام و قعود امام را به مأمومین اعلا...
-
مکبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mokabber اذانگوینده در نماز جماعت؛ تکبیرگوینده.
-
واژههای مشابه
-
مکبر الصوت
دیکشنری عربی به فارسی
بلند گو , با بلند گو حرف زدن , ميکروفن , بلندگو , بابلند گو صحبت کردن
-
جستوجو در متن
-
با بلند گو حرف زدن
دیکشنری فارسی به عربی
مکبر الصوت
-
میکروفن
دیکشنری فارسی به عربی
مکبر الصوت
-
بلندگو
دیکشنری فارسی به عربی
مکبر الصوت
-
بابلند گو صحبت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مکبر الصوت
-
بلند گو
دیکشنری فارسی به عربی
سماعة , مکبر الصوت
-
کبر
لغتنامه دهخدا
کبر. [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) به بزرگی غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در قدر بزرگ شدن . کُبر. کبارة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کبر و کبارة شود. || بزرگ گردیدن و کلان و تن دار شدن . (منتهی الارب ). || پیر و فرتوت شدن آدمی و جانور در سن . مَ...