کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکایده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکایده
معنی
(مُ یِ دَ یا دِ) [ ع . ] (مص ل .) بداندیشی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکایده
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ دَ یا دِ) [ ع . ] (مص ل .) بداندیشی .
-
مکایده
لغتنامه دهخدا
مکایده . [ م ُ ی َ دَ / ی ِ دِ ] (از ع ، اِمص ) مکایدة. مکایدت : بر سبیل مکایده با پدر در نهان به خلیفه ٔ بغداد و به سلاطین و ملوک دیگر بلاد، کسان فرستاده است . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مکایدت و مکایدة شود.
-
واژههای مشابه
-
مکایدة
لغتنامه دهخدا
مکایدة. [ م ُ ی َ دَ ] (ع مص ) با کسی دستان آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بدسگالیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکر کردن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایده و مکایدت شود.
-
جستوجو در متن
-
مکایدت
لغتنامه دهخدا
مکایدت . [ م ُ ی َ / ی ِ دَ ] (از ع ، اِمص ) مکایدة. مکر. حیله . خدعه . بدسگالی : و بر حق و حقیقت مکایدت و مجاهدت هر دو اطلاع تمام یافتم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 254). و رجوع به مکایدة و مکایده شود.
-
مکایدت
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ دَ) [ ع . مکایدة ] (مص ل .) مکر کردن ، حیله کردن .
-
داستان آوردن
لغتنامه دهخدا
داستان آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) حکایت کردن : او سلیمان است و من موری بیادش زنده ام زنده ماناد او کز او این داستان آورده ام . خاقانی .|| مکایده . مکر آوردن . دستان آوردن .کید کردن .
-
مساودة
لغتنامه دهخدا
مساودة. [ م ُ وَ دَ ] (ع مص ) با کسی دستان آوردن . (منتهی الارب ). مکایده و با یکدیگر کید کردن . (اقرب الموارد). || شیر و اسد را راندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گرفتن شتران گیاه را به دهان و قادر ناشدن بر خوردن آن از جهت قلت و کوتاهی و خورد...
-
دستان
لغتنامه دهخدا
دستان . [ دَ ] (اِ) مکر و حیله و تزویر. (برهان ). مکر و حیله . (جهانگیری ) (غیاث ). مکر. (مهذب الاسماء).حیلت و رنگ . (فرهنگ اسدی ). حیلت . (اوبهی ). آرنگ . (از برهان ). گربزی . افسون . مکیدت . کید. فریب . ملفقة. خدعه . خدیعت . خداع . تنبل . کنبوره . ...