کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکانس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکانس
لغتنامه دهخدا
مکانس . [ م َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ مکنَسة. (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکنسة شود. || ج ِ مکنس . (ناظم الاطباء). رجوع به مکنس شود.
-
واژههای مشابه
-
ابن مکانس
لغتنامه دهخدا
ابن مکانس . [ اِ ن ُ م َ ن ِ ] (اِخ ) فخرالدین ابوالفرج ناظرالدوله عبدالرحمن بن عبدالرزاق . شاعر و ادیب . او را دیوان انشائی است که پسر او مجدالدین فضل اﷲ گرد کرد و نیز دیوان اشعاری و ارجوزه ای . و او وزارت دمشق داشته و به سال 794 هَ . ق . درگذشته اس...
-
جستوجو در متن
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق معروف به ابن مکانس . رجوع به به ابن مکانس فخرالدین شود.
-
مکنسه
فرهنگ فارسی معین
(مِ نَ س یا سَ) [ ع . مکنسة ] (اِ.) 1 - جاروب ، جارو. 2 - گل کتانی . ج . مکانس .
-
مکنس
لغتنامه دهخدا
مکنس .[ م َ ن ِ ] (ع اِ) جایی که آهو در آن پنهان می گردد. ج ، مکانس . (ناظم الاطباء). جایی که آهو یا گاو از گرما بدان داخل گردد و پنهان شود. (از اقرب الموارد).
-
مکنسة
لغتنامه دهخدا
مکنسة. [ م ِن َ س َ ] (ع اِ) جاروب . مکسحة. ج ، مکانس . (مهذب الاسماء). جاروب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جارو. مسفرة. محسرة. محوقة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد دنیسری بن عطار، مکنی به ابوالعباس مصری . شاعر. او راست : المآنس فی هجا بنی مکانس و عنوان السعادة فی المدائح النبویةو فرائدالاعصار فی مدح النبی المختار. وفات بسال 794هَ .ق . و در مورد دیگر حاجی خلیفه 798 گفته است .
-
ابن الشاه الظاهری
لغتنامه دهخدا
ابن الشاه الظاهری . [ اِ نُش ْ شا هِظْ ظا هَِ ] (اِخ ) ابوالقاسم علی بن محمدبن الشاه الظاهری ، نواده ٔ شاه بن میکال . ادیبی بذله گوی بوده در نهایت ظرافت . و از کتب اوست : کتاب اخبارالغلمان . کتاب اخبارالنساء. کتاب دعوةالتجار. کتاب فخر المشط علی المرآ...
-
غزولی
لغتنامه دهخدا
غزولی . [ غ ُ ] (اِخ ) (متوفی به سال 815 هَ . ق .). علاءالدین علی بن عبداﷲ بهائی غزولی دمشقی . غلامی ترک بود که بهاءالدین او را خرید و از کودکی آثار ذکاوت در او پیدا بود، و ادبیات را دوست میداشت . مدتی ملازم عز موصلی بود و ادبیات را نزد او به پایان ر...