کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکامن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکامن
/makāmen/
معنی
= مکمن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکامن
فرهنگ فارسی معین
(مَ مِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مکمن .
-
مکامن
لغتنامه دهخدا
مکامن . [ م َم ِ ] (ع اِ) ج ِ مکمن که به معنی جای پوشیده شدن است . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مَکمَن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنچه در طی مکامن غیب پنهان است ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 267). بر مکامن مکر او متجاسرگونه می گذرم . (مرزبان نامه ، ا...
-
مکامن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مکمن] [قدیمی] makāmen = مکمن
-
جستوجو در متن
-
مکمن
فرهنگ فارسی معین
(مَ مَ) [ ع . ] (اِ.) کمین گاه ، جای پنهان شدن . ج . مکامن .
-
ارتکام
لغتنامه دهخدا
ارتکام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برهم نشستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). تراکم . (آنندراج ): دو هزار سوار و پیاده بفرستاد تا در مکامن آجام بوقت ارتکام ظلام بر او شبیخون کنند و روی زمین از وی خالی گردانند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 127). ||...
-
نفار
لغتنامه دهخدا
نفار. [ ن ِ ] (ع مص ) رمیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ترسیدن و دور گردیدن . (منتهی الارب ). نفور. نفر. نفران . (المنجد). رجوع به نَفر شود. || فزع کردن . (از متن اللغة). || منافرت . (یادداشت مؤلف ). رمندگی . اسم مصدر است ، گویند: فی الدابة نفا...
-
مکمن
لغتنامه دهخدا
مکمن . [م َ م َ ] (ع اِ) کمینگاه . (دهار). جای پنهان شدن و کمینگاه . (غیاث ) (آنندراج ). کمینگاه و جای کمین . ج ، مکامن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : سر از البرز برزد قرص خورشیدچو خون آلوده دزدی سر ز مکمن . منوچهری .چون کمان گیرد اجل با تیر او...
-
مکر
لغتنامه دهخدا
مکر.[ م َ ] (ع اِمص ، اِ) فریب . (منتهی الارب ). فریب . ریو. تنبل و حیله و خدعه و فریب دادگی و تزویر و ریا و دورویی و غدر. (ناظم الاطباء). فریب و با لفظ بستن و کردن مستعمل . (آنندراج ). دستان . فسون . افسون . گربزی . خداع . خدیعت . ترفند. کید. مکیدت ...