کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکال
لغتنامه دهخدا
مکال . [ م َ ] (ع مص ) پیمودن پیمانه . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن و سنجیدن . (آنندراج ). کَیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کیل شود.
-
مکال
لغتنامه دهخدا
مکال . [ م ُ ] (ع اِ) پیه و گویند ما بها مکال ؛ ای شحم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مکعل
لغتنامه دهخدا
مکعل . [ م ُ ک َع ْ ع ِ ] (ع ص ) پرخشم و برآماسیده از خشم . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بادکرده ازخشم . (از اقرب الموارد). || مرد جنبان سرین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مکیل
لغتنامه دهخدا
مکیل . [ م َ ] (ع مص ) پیمودن به پیمانه . (تاج المصادر بیهقی ). پیمانه کردن . کَیل . مَکال . این کلمه شاذ است زیرا مصدراز فَعَل یَفعِل ، مَفعَل آید. (از اقرب الموارد).
-
هلایجان
لغتنامه دهخدا
هلایجان . [هََ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شش گانه ٔ بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز که در کوهستان واقع شده و اکثر قراءآن از رودخانه و چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و برنج است . شامل 28 آبادی بزرگ و کوچک و جمعاً دارای بیش از 3000 تن سکنه است ، از قر...
-
کیل
لغتنامه دهخدا
کیل . [ ک َ ] (ع مص ) پیمودن گندم را. مکیل . مکال . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندازه نمودن چیزی را به چیزی . (آنندراج ). پیمودن به پیمانه . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن . (غیاث ). پیمودن گندم و جز آن را، و آن بیشتر در گندم استعمال شود. مکال ....
-
پیه
لغتنامه دهخدا
پیه .(اِ) شحم . پِه ْ. وزد. پی . حمیش . چربوی گذاخته ٔ حیوان . چربوی گوسفند و دیگر جانوران . چیزی سپید که بر گوشت مانند روغن منجمد میباشد و آنرا به عرف چربی گویند. (غیاث ). قسمی چربی که در بعض اعضاء حیوان است چون چربوی چادرپیه و چربوی روی کلیتین و غی...
-
پیمودن
لغتنامه دهخدا
پیمودن . [ پ َ / پ ِدَ ] (مص ) مطلق اندازه گرفتن . (فرهنگ نظام ). || به ذرع چیزی بکسی دادن . ذرع کردن . گز کردن . اندازه گرفتن با گز و ذراع و ارش و غیره : بفرسنگ صد بود بالای اوی نشایست پیمود پهنای اوی . فردوسی .نپیمود کس خاک کاخش به پی ز لشکر هرآنکس...