کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکافات داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکافات داشتن
مترادف و متضاد
دردسر داشتن، زحمت داشتن، گرفتار عذابشدن، معذب بودن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکافات داشتن
واژگان مترادف و متضاد
دردسر داشتن، زحمت داشتن، گرفتار عذابشدن، معذب بودن
-
واژههای مشابه
-
مکافات کردن
واژگان مترادف و متضاد
کیفردادن، عقوبت کردن، مجازات کردن، جزا دادن، عذاب کردن
-
دیر مکافات
لغتنامه دهخدا
دیر مکافات . [ دَ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی باشد. (برهان ) (آنندراج ). دار مکافات . این جهان . دنیا. (یادداشت مؤلف ) : بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دردکشان هر که درافتاد برافتاد.حافظ.
-
دار مکافات
لغتنامه دهخدا
دار مکافات . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔکیفرها و به کنایه دنیا را گفته اند، «دنیا دار مکافات است ». هرچند که مکافات بیشتر در جهان دیگر است .
-
جستوجو در متن
-
پیش داشتن
لغتنامه دهخدا
پیش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تقدیم کردن . بحضور بردن . عرض کردن : حاجب بلکاتکین رقعه پیش داشت که خواجه به شبگیر این رقعت فرستاده است . (تاریخ بیهقی ). میکائیل نسخت قصه پیش داشت امیر گفت بستان و بخوان . (تاریخ بیهقی ). گفتند این حکیم اگر بینی آن معج...
-
استهزاء
لغتنامه دهخدا
استهزاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خندستانی . (مجمل اللغه ). خندستانی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بر کسی خندیدن . تمسخر کردن . (غیاث ). جمز. ریشخند کردن . ریشخند. تهکم . طنز. فسوس . افسوس . فسوس کردن . (منتهی الارب ). فسوس داشتن . دست انداختن . سخ...
-
کرامت کردن
لغتنامه دهخدا
کرامت کردن . [ ک َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزرگواری کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || دادن . (آنندراج ). عطا کردن . بخشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). دادن آنکه قدر و مرتبت برتر دارد. (یادداشت مؤلف ) : مبشران رابگردانیدند و بسیار کرامت کردند. (تاریخ بیهقی )...
-
مکروه
لغتنامه دهخدا
مکروه . [ م َ ] (ع ص ) ناپسندیده و ناخوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناگوار وناخوش آیند و دارای کراهت . (ناظم الاطباء) : کل ذلک کان سیئه ُ عند ربک مکروهاً. (قرآن 38/17).تا روز پدید آید و آسایش گیرم زین علت مکروه و ستمکار و...
-
امل
لغتنامه دهخدا
امل . [ اَ م َ ] (ع مص ) امید داشتن چیزی را، گویند امله املاً (از باب نصر). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). امید داشتن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). استعمال این لفظ در طلب دنیا و افعال مذموم کرده اند. (ا...
-
جزاء
لغتنامه دهخدا
جزاء. [ ج َ ] (ع مص ) پاداش دادن . (از منتهی الارب )(ترجمان القرآن عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از شرح قاموس ) (دهار). کیفر. سزا. مجازات . مزد. || پاداش نیکی و بدی عمل کسی را دادن . (از متن اللغة). || کفای...
-
عوض
لغتنامه دهخدا
عوض . [ ع ِ وَ ] (ع اِ) آنچه بجای دیگری آید و بدل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلف و بدل . (اقرب الموارد). بدل چیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آنچه بجای چیزی دهند. بدل . جانشین . (فرهنگ فارسی معین ). و گویند «عوض » سخت تر از چیزی است که بجای آن...
-
یخ
لغتنامه دهخدا
یخ . [ ی َ ] (اِ) آب فسرده شده که بر اثر سرما جامد شده باشد و جمس و هتشه و هسر و هسیر نیز گویند. (ناظم الاطباء). هَسَر. (لغت فرس اسدی ). ثلج . جمد. جمود. جلید. خسر. آب منجمد از سردی . (یادداشت مؤلف ). عینک از تشبیهات اوست . (آنندراج ) (غیاث ). فارسی...
-
سر کردن
لغتنامه دهخدا
سر کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن . (غیاث ). شروع کردن فسانه و حدیث و سخن و شیون و گریه و شکوه و راه و مانند آن . (آنندراج ). آغاز کردن . سر دادن : مانمی فهمیم آهنگی خدا را مطربان هر رهی نزدیک تر باشد به مستی سر کنید. کلیم (از آنندراج ).س...