کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکاس
/mekās/
معنی
تشویش کردن در بیع؛ کم کردن بها؛ چانه زدن خریدار و فروشنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکاس
فرهنگ فارسی معین
(مَ کّ) [ ع . ] (ص .) 1 - باج گیر. 2 - کسی که حقوق گمرکی گیرد.
-
مکاس
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (مص ل .) چانه زدن در معامله ، تشویق به معامله .
-
مکاس
لغتنامه دهخدا
مکاس . [ م َ ] (ع اِ) (از «ک وس ») جای حلقه شدن مار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مکاس
لغتنامه دهخدا
مکاس . [ م َک ْ کا ] (ع ص ) باژستان . (مهذب الاسماء). آنکه مالی به عنوان باج ستاند. ماکس . (از اقرب الموارد). باژبان . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). باج گیر. خراج گیر. باج دار. گمرکچی . عشار. راهدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مُک...
-
مکاس
لغتنامه دهخدا
مکاس . [ م ِ ] (ع مص ) کم کردن در ثمن . (منتهی الارب ). بخیلی کردن در بیع با کسی و پایین آوردن قیمت و کم کردن آن و گویند مکاس مغالبه بین خریدار و فروشنده است و این چنان است که صاحب کالا از خریدار قیمتی بخواهد و او پیوسته به وی مراجعه کند و اندک اندک ...
-
مکاس
لغتنامه دهخدا
مکاس . [ م ُ ] (اِ) نهایت تأکید و مبالغه کردن را گویند در کاری و معامله ای و طلبی که پیش کسی باشد و آن را به عربی استقصا خوانند. (برهان ). نهایت تأکید و مبالغه در کاری و ابرام و تقاضا. (ناظم الاطباء). در فرهنگ انجمن آرای ناصری نوشته که مکاس و مکیس ...
-
مکاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mekās تشویش کردن در بیع؛ کم کردن بها؛ چانه زدن خریدار و فروشنده.
-
جستوجو در متن
-
باربان
لغتنامه دهخدا
باربان . (اِ مرکب ) عشار. مکاس . (زمخشری ). راه دار. گمرکچی .
-
کد و کاش
لغتنامه دهخدا
کد و کاش . [ ک َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چک و چانه . مِکاس . مُماکَسَه . (یادداشت مؤلف ).
-
ماکس
لغتنامه دهخدا
ماکس . [ ک ِ ] (ع ص ) ده یک گیرنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مالیات گیرنده . مَکّاس . (از اقرب الموارد).
-
باژستان
لغتنامه دهخدا
باژستان . [س ِ ] (نف مرکب ) باج ستاننده . (ناظم الاطباء). باجگیر.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مَکّاس . (مهذب الاسماء).
-
مکیس
فرهنگ فارسی عمید
[مٲخوذ از عربی؛ مُمالِ مِکاس] [قدیمی] mekis = مکاس: ◻︎ نشانه نهادند بر اسپریس / سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس (فردوسی: ۲/۲۹۲).
-
مماکسة
لغتنامه دهخدا
مماکسة. [ م ُ ک َ س َ ] (ع مص ) با کسی بچیزی بخیلی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تشویش کردن در بیع و کم کردن در ثمن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). با کسی در چیزی مِکاس کردن . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی مکاس کردن . مکاس . (مصادر ز...
-
گمرکچی
لغتنامه دهخدا
گمرکچی . [ گ ُ رُ ] (اِ مرکب ) بازگیر. باج گیر. باربان . راه دار. مکاس . عشار. کسی که در گمرک کار میکند.کسی که متصدی امور گمرک است . و رجوع به گمرک شود.