کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
محتالة
لغتنامه دهخدا
محتالة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) مؤنث محتال . زن حیله گر و مکاره . (غیاث ) (آنندراج ) : از ره مرو به عشوه ٔ دنیا که این عجوزمکاره می نشیند و محتاله میرود.حافظ.
-
fair
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمایشگاه، بازار مکاره، خوشگل، خوبرو، منصفانه، منصف، زیبا، نسبتا خوب، بیطرفانه، لطیف، بور، بدون ابر، فریور
-
سپیدچشم
لغتنامه دهخدا
سپیدچشم . [ س َ / س ِ چ َ / چ َ ](ص مرکب ) خیره . لجوج . بی حیا : مکاره ای است اندر خشم ، سیاه کاره ای سپیدچشم . (جهانگشای جوینی ).
-
خلابة
لغتنامه دهخدا
خلابة. [ خ َل ْ لا ب َ ] (ع ص ) زن فریبنده و مکاره و دروغگو. مؤنث خلاب .(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
مستصرف
لغتنامه دهخدا
مستصرف . [ م ُ ت َ رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصراف . برگردانیدن خواهنده .(آنندراج ). درخواست کننده از خداوند که مکاره را از او دور کند. (اقرب الموارد). رجوع به استصراف شود.
-
مکرهة
لغتنامه دهخدا
مکرهة. [ م َ رَ هََ / م َ رُ هََ ] (ع مص ) کُره . کَره .کراهت . کراهیت . ناپسند داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) سختی و ناپسندی . ج ، مکاره . (ناظم الاطباء).
-
استصراف
لغتنامه دهخدا
استصراف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردانیدن خواستن ، چنانکه از خدای تعالی مکاره را. بگردانیدن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برگردانیدن خواستن . (منتهی الارب ).
-
تاکرای
لغتنامه دهخدا
تاکرای . [ ک ِ ] (اِخ ) رمان نویس انگلیسی (1811- 1863 م .). وی در کلکته متولد شد، یکی از آثارش بازار مکاره ٔ خودنماییهای «هنری اسموند» میباشد، در آثارش زنندگی و استهزاء آزاردهنده ای وجود دارد. از آن جمله استهزاء بیرحمانه ای است که از معایب جامعه ٔ مع...
-
معرض
دیکشنری عربی به فارسی
نمايش , اراءه , نمايشگاه , حقوق تقاعد , زيبا , لطيف , نسبتا خوب , متوسط , بور , بدون ابر , منصف , بازار مکاره , بي طرفانه , گالري , راهرو , سرسرا , سالن , لژ بالا , جاي ارزان , اطاق نقاشي , اطاق موزه , ويترين , جعبه اينه , درويترين نمايش دادن
-
وساوس
لغتنامه دهخدا
وساوس . [ وَ وِ ] (ع اِ) ج ِ وسواس ، به معنی اندیشه ٔ بد و آنچه در دل گذرد. (آنندراج ) (غیاث اللغات )(اقرب الموارد). || ج ِ وسوسه : خدای عزوجل از تنش بگردانادمکاره دوجهان و وساوس خناس . منوچهری .خواهی که شود رسته روانت ز جهنم در مدح علی کوش که رستی ز...
-
بازار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāzār ۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.〈 بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سی...
-
سیاه کار
لغتنامه دهخدا
سیاه کار. (ص مرکب ) کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : مکاره ای است اندر خشم ، سیاه کاره ای سپیدچشم . (جهانگشای جوینی ).بیا بمیکده و چهره ارغوانی کن مرو بصومعه کآنجا سیاه کارانند. حافظ.جانا روا مدار که ...
-
شدة
لغتنامه دهخدا
شدة. [ ش ِدْ دَ ] (ع اِمص ) سختی . اسم است اشتداد را. (منتهی الارب ). اسم از اشتداد، نقیض لین . (از اقرب الموارد). خلاف رخاء. (از اقرب الموارد). این کلمه در املای فارسی با تای کشیده تحریر شود یعنی شدت . || مکاره دهر. (از اقرب الموارد). سختی روزگار. ا...
-
مبرة
لغتنامه دهخدا
مبرة. [ م َ ب َرْ رَ ] (ع مص ) (از «ب رر») فرمان بردن و فرمان پدر و مادر بردن . (ناظم الاطباء). به بهترین وجه فرمانبرداری پدر و مادر کردن و با آنان مرافقت نمودن و دوستی آنان را طلبیدن و از مکاره آنان دوری گزیدن . (از اقرب الموارد). || اعمال نیک نمودن...
-
اسلیمیه
لغتنامه دهخدا
اسلیمیه . [ اِ می ی َ ] (اِخ ) اسلیونو . شهریست در روم ایلی شرقی ، در دامنه ٔ جنوبی کوه «قوجه بلکان » بر نهری از توابع شط دانوب در 132هزارگزی شمال ادرنه . کارخانه های مشهور عبابافی دارد و گلاب گیری در این محل بسیار رایج است . زمانی اسلحه ٔ خوب در این...