کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مژک دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مژک دار
لغتنامه دهخدا
مژک دار.[ م ُ / م ِ ژَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ مژک . سلول منفرد و یا بافتی که دارای مژک است (مانند یک پارامسی که یک سلول منفرد و یک حیوان تک سلولی است که حول بدنش دارای مژک است و بافت پوششی داخلی قصبة الریه ). رجوع به مژک و مژک داران شود.
-
واژههای مشابه
-
ciliolate
مژکدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی با حاشیهای پوشیده از مژههای ریز
-
ciliophora
مژکداران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] شاخهای از تکیاختهها که سطح آنها با مژک پوشیده شده است * مصوب فرهنگستان اول
-
جستوجو در متن
-
مزودرم
لغتنامه دهخدا
مزودرم . [ م ِ زُ دِ ] (فرانسوی ، اِ) برگه سوم و میانی جنین پس از دوران رشد کامل گاسترولا . (از دایرة المعارف کیه ) (از لاروس پزشکی ). برگه سومی که در جنین حیوانات پرسلولی [ باستثنای اسفنج ها و کیسه تنان ] پس از مرحله ٔ گاسترولا در بین اکتودرم و آندو...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان...