کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مژمژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مژمژ
/mažmaž/
معنی
خرمگس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مژمژ
فرهنگ فارسی معین
(مِ مِ) (اِ.) خرمگس .
-
مژمژ
لغتنامه دهخدا
مژمژ. [ م ِ م ِ ] (اِ) مگسی که چون بر گوشت نشیند آن را بدبوی کند و در آن کرم افتد. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). مگسی باشد سبزرنگ که بر گوشت نشیند و گوشت را گنده کند و کرم در آن افتد. (آنندراج ). مگسی باشد که چون بر گوشت نشیند گوشت را بدبوی و گنده سازد...
-
مژمژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] mažmaž خرمگس.
-
جستوجو در متن
-
مشنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مشنگ› [قدیمی] mešnaj مگس سبزرنگ؛ مژمژ.
-
مشنگ
لغتنامه دهخدا
مشنگ . [ م ِ ش َ ] (اِ) مگس سبز که گوشت را گنده کند، و آن را مژمژ خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا).