کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُّصَدِّقٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُّصَدِّقٌ
فرهنگ واژگان قرآن
تصدیق کننده
-
واژههای مشابه
-
مصدق
فرهنگ نامها
(تلفظ: mosaddeq) (عربی) گواهی دهنده به درستی کسی یا چیزی ؛ (در حقوق) آن که از طرف اصحاب دعوا انتخاب میشود تا اظهار نظر یا شهادت او از ماوقع برای طرفین حجت باشد ؛ (در فقه) مأمور وصول زکات ؛ (در اعلام) دکتر محمد مصدق از مردان سیاسی ایران (معاصر) و عام...
-
مصدق
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - شخصی که گفتار او را راست دانند. 2 - تصدیق شده ، گواهی شده .
-
مصدق
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که شخصی یا شیئی را تصدیق کند، راستگو دارنده . مق . مکذب . 2 - آن چه که موجب تصدیق گردد، مؤید. 3 - باور کننده . 4 - مقوم ، ارزیاب . ج . مصدقین .
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م َ دَ ] (ع اِ) مِصْدَق . (ناظم الاطباء). رجوع به مِصْدَق شود.
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م ِ دَ ] (ع اِ) دلاور راست حمله . (منتهی الارب ): شجاع ذومصدق ؛ دلیر بیباک و بی پروا. (ناظم الاطباء). شجاع ذومصدق ، دلاور است . (آنندراج ). مَصْدَق . (منتهی الارب ). || جواد ذومصدق ؛ اسب راست تک و راست روش . کأنه ذوصدق فیما یعده من ذلک . (م...
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ) استوار. (یادداشت مؤلف ). محقق . تصدیق شده . به راستی گواهی شده : ور گواهی به چار حد جهان بگذراند مصدقش دانند. خاقانی .- سواد مصدق ؛ رونوشت مصدق . سواد و رونوشت به گواهی رسیده . (از یادداشت مؤلف ).- مصدق داشتن ؛ تصدی...
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م ُ ص َدْ دِ ] (اِخ ) دکتر محمد (اردیبهشت 1258 هَ . ش .- یکشنبه 14 اسفند 1345 هَ . ش .). پدرش میرزا هدایت اﷲ وزیر دفتر استیفاء دوران ناصری و از مردان تجددطلب و پیرو امیرکبیر و از معاریف آشتیان و مادرش ملک تاج خانم نجم السلطنه بنیانگذار بیمار...
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م ُ ص َدْ دِ ](ع ص ) صدقات گیرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صدقه ستاننده . ج ، مصدقون . (مهذب الاسماء). فراهم آورنده ٔ زکوة و صدقه . جابی . عامل . ساعی . فراهم آورنده ٔ صدقه . صدقه ستاننده . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به تاج ...
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م ُص ْ ص َدْ دِ ] (ع ص ) صدقه کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). متصدق . صدقه دهنده . ج ، مصدقون . (مهذب الاسماء) : ان المصدقین و المصدقات و اقرضوااﷲ قرضاً حسناً یضاعف لهم و لهم اجر کریم (قرآن 18/57)؛ همانا مردان تصدیق کننده و زنان تصدیق...
-
مصدق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosaddaq ۱. تصدیقشده؛ گواهیشده.۲. باورکردهشده.
-
مصدق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mosaddeq ۱. تصدیقکننده.۲. باورکننده.
-
جعفر مصدق
لغتنامه دهخدا
جعفر مصدق . [ ج َ ف َ رِم ُ ص َدْ دِ ] (اِخ ) رجوع به جعفربن محمد ... شود.
-
مصدق آباد
لغتنامه دهخدا
مصدق آباد. [ م ُ ص َدْ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در16هزارگزی باختری الشتر با 130 تن سکنه . آب آن از رود کهمان و راه آن مالرو است . ساکنان این ده از طایفه ٔ یوسف وند هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).