کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُّسْتَقِيم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُّسْتَقِيم
فرهنگ واژگان قرآن
راست - مستقیم (کلمه ی مستقيم بمعناي هر چيزي است که بخواهد روي پاي خود بايستد ، و بتواند بدون اينکه بچيزي تکيه کند بر کنترل و تعادل خود و متعلقات خود مسلط باشد ، مانند انسان ايستادهاي که بر امور خود مسلط است ، در نتيجه برگشت معناي مستقيم به چيزي است ک...
-
واژههای مشابه
-
مستقیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. راست، سرراست، صاف ۲. بیواسطه، بلاواسطه، مستقیماً ≠ کج ۳. درست، صحیح ۴. زنده
-
مستقیم
فرهنگ واژههای سره
سرراست، یک راست
-
مستقیم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) راست ، معتدل .
-
مستقیم
لغتنامه دهخدا
مستقیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقامة. راست و معتدل . (منتهی الارب ). معتدل . (از اقرب الموارد). راست که ضد کج باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استقامة شود : یکی را حب جاه از جاده ٔ مستقیم به بیراه افکنده . (کلیله و دمنه ).بنوشته هفت چرخ ...
-
مستقيم
دیکشنری عربی به فارسی
راست روده , معا مستقيم , مقعد
-
مستقيم
دیکشنری عربی به فارسی
راستکار , راد , درست کار , امين , جلا ل , بيغل وغش , صادق , عفيف , نيکو کار , عادل , صالح , پرهيزکار
-
مستقیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostaqim ۱. ویژگی خطی که دو نقطه را با کمترین فاصله به هم وصل میکند.۲. [مجاز] صحیح؛ درست.۳. (قید) راست؛ بدون خمیدگی.۴. (قید) بدون تغییر در مسیر.۵. (قید) [عامیانه، مجاز] بیواسطه.
-
مستقیم
دیکشنری فارسی به عربی
شخص , مباشر , مباشرة , يمين
-
direct retainer
نگهدارندۀ مستقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] کژَک (clasp) یا چفتی که بر روی دندان پایه قرار میگیرد و باعث تثبیت دندانوارۀ متحرک میشود
-
straight line distance
فاصلۀ مستقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] از نظر ریاضی، کوتاهترین فاصله میان دو نقطه
-
direct cost
هزینۀ مستقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] هزینهای که مستقیماً و بهطور خاص برای انجام یک فعالیت مشخص برآورد میشود
-
direct dispatch, dépêche directe (fr.)
فرستۀ مستقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] فرستهای که مستقیماً و بدون نقلوانتقال از ادارۀ مبدأ به ادارۀ مقصد ارسال میشود
-
direct wave
موج مستقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] موجی که فاصلۀ میان چشمه و گیرنده را مستقیم میپیماید