کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مِنْهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
استاء منه
دیکشنری عربی به فارسی
منزجر شدن از , رنجيدن از , خشمگين شدن از , اظهار تنفر کردن از , اظهار رنجش کردن
-
اقترب منه
دیکشنری عربی به فارسی
نزديک , قريب , مجاور , تقريبا , نزديک شدن
-
حط منه
دیکشنری عربی به فارسی
پست کردن , تحقيرنمودن , کم ارزش کردن
-
مفعول منه
دیکشنری فارسی به عربی
جر
-
پس مَنَّه
لهجه و گویش بختیاری
pas-manna پسمانده.
-
باقى مَنَّه
لهجه و گویش بختیاری
bâqi-manna باقى مانده.
-
تَه مَنَّه
لهجه و گویش بختیاری
ta:manna/ta:monna ته مانده، باقىمانده.
-
جا مَنّه
لهجه و گویش بختیاری
jâ manna/ jâ monna 1. جا مانده؛ 2. صاحب مرده.
-
گوئه منه پن فو
لغتنامه دهخدا
گوئه منه پن فو. [ ءِم ِ ن ِ پ َ ف ُ ] (اِخ ) مرکز بخش لوار آتلانتیک از ناحیه ٔ شاتوبریان دارای 5300 تن جمعیت . این شهر مرکز فروش محصولات زراعتی است .
-
گوئه منه سوراسکورف
لغتنامه دهخدا
گوئه منه سوراسکورف . [ ءِ م ِ ن ِ اِ کُرْ ] (اِخ ) مرکز بخش مربیهان از ناحیه ٔ پنتی وی که دارای 2000 تن جمعیت و قصر ویرانی است .
-
أصاب منه نيلا
دیکشنری عربی به فارسی
بيني او را به خاک ماليد
-
واژههای همآوا
-
منه
لغتنامه دهخدا
منه . [ م َ ن َ ] (اِ) مینا را در ایران منه میگفتند و آن بر دو قسم بود: منه ٔ مادی که به وزن امروز 561 گرم بود و منه ٔ پارسی که معادل 420 گرم بود . (ایران باستان ج 2 ص 1497). رجوع به تالان شود.
-
منه
لغتنامه دهخدا
منه . [ م َ ن َه ْ ] (اِ) فک اسفل که چانه و مرتبه ٔ پائین دهان باشد. (برهان ). فک را گویند و آن را چانه نیز نامند. (جهانگیری ). زنخ که آن را چانه نیز گویند و این لغت ماوراءالنهر است . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). فک . چانه . و هر حی...
-
منه
لغتنامه دهخدا
منه . [ م ِ هَُ ] (ع حرف جر + ضمیر) در عربی به معنی ازاو. (برهان ) (آنندراج ): و منه ؛ و از اوست . او راست .(یادداشت مرحوم دهخدا). حاشیة منه ؛ حاشیه ای که خود مؤلف متن کرده است . من المؤلف . (یادداشت ایضاً).
-
منح
لغتنامه دهخدا
منح . [ م َ ] (ع مص ) دادن . (المصادر زوزنی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دادن و عطا کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منح الناقة؛ پشم وشیر و بچه ناقه خاص کرد جهت وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ): منح الناقة او الشاة؛ داد ماده شتر و یا گ...