کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مِسَاسَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مِسَاسَ
فرهنگ واژگان قرآن
تماس (لا مساس : نزديکم نشويد )
-
واژههای مشابه
-
مساس
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (مص م .) سودن ، مالیدن .
-
مساس
لغتنامه دهخدا
مساس . [ ] (اِ) این کلمه در عبارت زیر از تاریخ مبارک غازانی آمده است اما معنی آن روشن نیست و شاید با توجه به لغت مساسجی که در همان کتاب آمده است به معنی پولی باشد که به ربا و مرابحه و تنزیل دهند : در این وقت که این معامله با صاحب دیوان بکردند و این آ...
-
مساس
لغتنامه دهخدا
مساس . [ ] (اِخ ) مکنی به ابوساسان . تابعی است . و رجوع به ابوساسان شود.
-
مساس
لغتنامه دهخدا
مساس . [ م َ س ِ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل است به معنی لمس کن و مس کن . (اقرب الموارد).- لامساس ؛ لمس مکن . مس مکن . و آن ازشواذ است .
-
مساس
لغتنامه دهخدا
مساس . [ م َس ْ سا ] (ع ص ) مبالغه است مصدر مس را. بسیار لمس کننده . (اقرب الموارد).
-
مساس
لغتنامه دهخدا
مساس . [ م ِ ] (ع مص ) مماسة. لمس کردن . (اقرب الموارد). سودن به دست . (غیاث ) (آنندراج ). یکدیگر را بسودن . (ترجمان القرآن جرجانی ) : قال فاذهب فان لک فی الحیاة أن تقول لامساس ... (قرآن 97/20).آن مساس طفل چه بْود بازیی با جماع رستمی ّ و غازیی . مول...
-
مساس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] masās ۱. دست مالیدن.۲. مالش.
-
بی مساس
لغتنامه دهخدا
بی مساس . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مساس «عربی ») بی بنیاد و بی اساس . (ناظم الاطباء). رجوع به مساس شود.
-
واژههای همآوا
-
مساس
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (مص م .) سودن ، مالیدن .
-
مصاص
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِ.) خالص از هر چیزی .
-
مساس
لغتنامه دهخدا
مساس . [ ] (اِ) این کلمه در عبارت زیر از تاریخ مبارک غازانی آمده است اما معنی آن روشن نیست و شاید با توجه به لغت مساسجی که در همان کتاب آمده است به معنی پولی باشد که به ربا و مرابحه و تنزیل دهند : در این وقت که این معامله با صاحب دیوان بکردند و این آ...
-
مساس
لغتنامه دهخدا
مساس . [ ] (اِخ ) مکنی به ابوساسان . تابعی است . و رجوع به ابوساسان شود.