کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مِزَاجُهَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مِزَاجُهَا
فرهنگ واژگان قرآن
افزودنيش - چاشنيش (کلمه مزاج به معناي هر چيزي است که به وسيله آن امتزاج صورت ميگيرد)
-
جستوجو در متن
-
طبایع
واژگان مترادف و متضاد
۱. طبیعتها، سرشتها، نهادها ۲. سجایا، خویها ۳. مزاجها، طبعها ۴. طبع، قریحه ۵. چهار عنصر
-
زنجبیل
لغتنامه دهخدا
زنجبیل . [ زَ ج َ ] (اِخ ) چشمه ای است در بهشت . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و یسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلا. (قرآن 17/76).
-
خطر داشتن
لغتنامه دهخدا
خطر داشتن . [ خ َ طَ ت َ ] (مص مرکب ) آفت در مقابل داشتن . بلا در پیش داشتن . || ارزش داشتن . قیمت داشتن . اعتبار داشتن : حال این شهر بر تو پوشیده نیست که حضانتی ندارد و چون ریگ است در دیده و مردمان آن اهل سلاح نه و لشکر بدان بزرگی که حاجب سباش بود ب...
-
ممزوج
لغتنامه دهخدا
ممزوج . [ م َ ] (ع ص ) آمیخته شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آمیخته . مخلوط.(از ناظم الاطباء). با هم آمیخته . درهم : گفتم ز کیست چرخ بدآمیزش مزاج گفتا ز نور خور شد ممزوج و بارور. ناصرخسرو. || شرابی که با گلاب یا به دیگر عرق بارِد آمیخته باشند. (غیا...
-
کثیف
لغتنامه دهخدا
کثیف . [ ک َ ] (ع ص ) ستبر. (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). ستبر و غلیظ. (ناظم الاطباء). ستبر و تیره . ضد لطیف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن صورتگر علوی و لطیف است بدو در. ناصرخسرو.چون این کثیف جرم زمین هست بر قرارچون کای...
-
غانغرایا
لغتنامه دهخدا
غانغرایا. [ غ َ ] (معرب ، اِ) (از یونانی گاگرینا ) فساد عضو با بقای حس و فساد عضورا چون حس برجای نباشد شقاقلوس گویند. (از بحر الجواهر). در کتاب قانون بوعلی آمده : فی الاکلة و فساد العضو و الفرق بین غانغرایا و شقاقلوس ، الکلام فی هذه الاشیاء مناسب من ...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص ِ ] (ع ص ) بی آمیغ. (مهذب الاسماء). بحت . محض . خالص . ساده . ناب . صافی . ویژه . بی آمیزش . (ناظم الاطباء). پاک . پاکیزه . فقط. یکتا. یگانه . خلوص . (ناظم الاطباء). بی آب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (غیاث ).خالص از هر چیز. (منتهی الارب...
-
حب المنسم
لغتنامه دهخدا
حب المنسم . [ ح َب ْ بُل ْم ِ س َ ] (ع اِ مرکب ) صاحب اختیارات گوید: حبی است به مقدار فلفلی و لون وی میان سرخی و زردی بود و بغایت املس و خوشبوی بود و زودشکن و مغز آن بغایت سفید بود و معطر و اهل یمن و اهل حجاز در عطریات بکار دارند و طبیعت وی گرم و خشک...
-
ابوالهندی
لغتنامه دهخدا
ابوالهندی . [ اَ بُل ْ هَِ دی ی ] (اِخ ) غالب بن عبدالقدوس بن شیث بن ربعی . شاعری مطبوع است . او دولت امویّه و عباسیّه هردو را دریافت . منشاء او سیستان است . و به اِدمان ِ خمر معروف است و اول کس از شعرای اسلام که در وصف شراب شعر سرود او بود و از جمله...
-
نبید
لغتنامه دهخدا
نبید. [ ن َ ] (اِ) در عربی شراب خرما را گویند. (برهان قاطع). مل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). نبیذ. پارسی باستان : نی پی ته . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). رجوع به نبیذ شود : می آزاده پدید آرد از بداصل فراوان هنر است اندر این نبید. رودکی .یکی جای خوبش فرو...
-
کافور
لغتنامه دهخدا
کافور. (ع اِ) ج ، کوافیر. کوافر گیاهی است خوشبوی که گلش مانند گل اقحوان باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بوی خوش . (اقرب الموارد). به هندی او را کبور گویند و آن صمغ درختی است که منبت او بیشتر جزایر و سواحل باشد، و او در میان جرم درخت منعقد شود...
-
منفعت
لغتنامه دهخدا
منفعت . [ م َ ف َ ع َ ] (ع اِ) سود و فایده و نفع و حاصل . (ناظم الاطباء). منفعة. بهره . بر. سود. عائد. خلاف مضرت . ج ، منافع. (یادداشت مرحوم دهخدا) : از منفعت دریا وز مردم دریابسیار که و پیش خرد منفعتش مه . منوچهری .در بسیارش مضرت اندک نیست در اندک ا...
-
اختلاف
لغتنامه دهخدا
اختلاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نقیض اتفاق . عدم موافقت . ناسازگاری . ناسازواری . با یکدیگر خلاف کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزاع . منازعه . تنازع . تجاذب . مجاذبه . تشاجر. مشاجره . شقاق : اختلاف میان ایشان ... هرچه ظاهرتر بود. (کلیله و دمنه ). اندیشیدم...