کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مِزاْر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مزار
لغتنامه دهخدا
مزار. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد در 5 هزارگزی جنوب بجستان و 6هزارگزی غرب راه بجستان به فردوس ، در جلگه گرمسیر واقع و دارای 400 تن سکنه است . آبش از قنات ، محصولش غلات ، ارزن ، زیره ، شغل مردمش زراعت است . (از...
-
مزار
لغتنامه دهخدا
مزار. [ م َ ] (اِخ )دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان ، در50هزارگزی جنوب شرقی مشیز سر راه ده تازیان به کرمان ، در منطقه کوهستانی سردسیر واقع و دارای 150 تن سکنه است . آبش از قنات ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل مردمش زراعت است . (از فر...
-
مزار
لغتنامه دهخدا
مزار. [ م َ ] (ع مص ) زیارت کردن .(منتهی الارب ). || (اِ) جای زیارت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای زیارت کردن . (ناظم الاطباء). زیارتگاه . زیارت جای . (مهذب الاسماء). || قبر. گور. (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). مرقد و قبرستان .(ناظم الاطباء). گورستا...
-
مزئر
لغتنامه دهخدا
مزئر. [ م ُ ءِ ] (ع ص ) شیر غران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زائر. زئر. (منتهی الارب ).
-
مضار
لغتنامه دهخدا
مضار. [ م َ ضارر ] (ع اِ) ج ِ مضرة. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بمعنی گزند و نقصان است . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : با خود گفتم ای نفس میان منافع و مضار خویش فرق نمی کنی . (کلیله چ مینوی ص 45).قدرتت چون زبون نواز شودصولتت چون رود به دفع مض...
-
مزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مزارات] mazār ۱. جای زیارت؛ زیارتگاه.۲. گور؛ آرامگاه.
-
مضار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مضارّ، جمعِ مَضَرَّة] [قدیمی] mazār[r] = مضرت
-
مُضَارٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
زيانبار(از مصدر مضارة است که به معناي ضرر رساندن به غير است)
-
مِزار
لهجه و گویش بختیاری
mezâr مزار، قبر.
-
جستوجو در متن
-
زیاد رفت وامد کردن در
دیکشنری فارسی به عربی
مزار
-
دیدارمکررکردن
دیکشنری فارسی به عربی
مزار
-
پیوسته امدن به
دیکشنری فارسی به عربی
مزار
-
امد وشد زیاد
دیکشنری فارسی به عربی
مزار
-
مراجعه مکرر
دیکشنری فارسی به عربی
مزار
-
محل اجتماع تبه کاران
دیکشنری فارسی به عربی
مزار