کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُکْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
subsurface blowhole
مُک زیرسطحی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] ← سوسه
-
slag blowhole
مُک سرباره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] نوعی مُک که محتوی آخال سربارهای است و عموماً در قسمت فوقانی قطعۀ ریختگی به وجود میآید
-
مُک سطحی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] ← سوسه
-
corner blowhole
مُک گوشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] حفرههایی در زوایای داخلی قطعۀ ریختگی که به داخل قطعه امتداد یافتهاند؛ لبههای آنها عموماً گرد است و از این نظر با تنجش گوشهای (corner shrinkage) تفاوت دارند
-
کک مک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ککومک› (پزشکی) kak[o]mak لکههای سیاه یا قهوهایرنگ که بر چهره و پوست بدن انسان پیدا میشود؛ کلف؛ ماهگرفته.
-
pinhole 2
ریزمُک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] حفرههایی با سطوح صاف و تقریباً کروی که اغلب برخلاف مُکها با سطح قطعه تماس ندارند و چنانچه بزرگ باشند بهصورت منفرد و چنانچه کوچک باشند بهصورت گروهی، با اندازههای متفاوت، در قطعه...
-
مک کارتیسم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ انگ . ] (اِ.) مکتب سیاسی ایجاد شده به وسیلة جوزف مک کارتی (1908 - 1957) سناتور آمریکایی ، براساس برچسب زدن به مخالفان سیاسی ، به ویژه روشنفکران جهت بی اعتبار کردن آنان در نزد تودة مردم به بهانة پیشگیری از نفوذ کمونیسم .
-
کک مک
فرهنگ فارسی معین
(کَ مَ) (اِمر.) لکه های ریز قهوه ای یا سیاه که روی صورت یا قسمت های دیگر بدن انسان بوجود می آید.
-
لک مک
لغتنامه دهخدا
لک مک . [ ل َ م َ ] (اِ) خالهای سرخ و سیاه بسیار بی برآمدگی بر پوست تن آدمی . لک و پک .
-
مک سوخته
لغتنامه دهخدا
مک سوخته . [ م ُ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش جالق شهرستان سراوان است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 8).
-
مک آرتور
لغتنامه دهخدا
مک آرتور.[ م َ ] (اِخ ) داگلس . ژنرال امریکائی (1880 - 1964 م .) که در سال 1942 در شکست فیلیپین مشهور شد و در سال 1945 ژاپن را در اقیانوس آرام مغلوب ساخت و در سالهای 1950 - 1951 فرمانده نیروی سازمان ملل متحد در جنگ کره بود. (از لاروس ).
-
خوره مک
لغتنامه دهخدا
خوره مک . [ خ ُ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینای بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در جنوب خاوری درمیان سر راه شوسه ٔ بیرجند به دزج . این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 125 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، شغل اهالی...
-
مک زدن
دیکشنری فارسی به عربی
امتصاص
-
مک زنی
دیکشنری فارسی به عربی
امتصاص
-
مِک زدن
لهجه و گویش بختیاری
(م)mek zadan مکیدن.