کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُهْتَدِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُهْتَدِ
فرهنگ واژگان قرآن
هدایت یافته - راه یافته- آنکس که هدایت را پذیرفته
-
واژههای همآوا
-
محتد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mahted اصلوتبار؛ نژادونسب.
-
محتد
فرهنگ فارسی معین
(مَ تِ) [ ع . ] (اِ.) اصل ، نسب .
-
محتد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دّ) [ ع . ] (اِفا.) خشم کننده .
-
محتد
لغتنامه دهخدا
محتد. [ م َ ت ِ ] (ع اِ) اصل . یقال انه لکریم المحتد و هو فی محتد صدق . و مراد از اصل همان نسب است نه مطلق آن . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).اصل . (دهار). اصل مردم . ج ، محاتد. (مهذب الاسماء). اصل و طبع: فلان از محتد صدق است . (یادداشت مرحوم ده...
-
محتد
لغتنامه دهخدا
محتد. [ م ُ ت َدد ] (ع اِ) چاره . گزیر. بُدّ: ما لی منه محتد؛ مرا از آن گزیر نیست . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از آنندراج ). || (ص ) مردی محتد؛ تیزشده در خشم . (یادداشت مرحوم دهخدا). خشم گیرنده . (از آنندراج ). || سکین محتد؛ کارد تیز شده . (یادداشت مرحوم...
-
جستوجو در متن
-
ضمار
لغتنامه دهخدا
ضمار. [ ض َ / ض ِم ْ ما ] (اِخ ) نام بتی است عرب را. رجوع به بت شود. عبدالملک بن هشام گوید مرداس ابوالعباس بن مرداس را بتی بود و پرستش او می کرد. چون مرگش فرارسید پسر خویش عباس را بخواست و گفت ای پسر ضمار را پرستش کن که سود و زیان تو به دست اوست . عب...