کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُنْج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مِنج
لهجه و گویش بختیاری
menj 1. نمدار؛ 2. چوبِ نمدار، تنه یا شاخه تازه بریده که به آسانى نمىشکند.
-
جستوجو در متن
-
حسرم
لغتنامه دهخدا
حسرم . [ ح ِ رِ ] (ع اِ) حشرم . میدانی در السامی فی الاسامی گوید: الیعسوب ؛ منج نر. الحشرم و النخروب ؛ غینة منج . الکواره و الخیلة؛ خانه ٔ منج . الراقود مثله - انتهی . خانه ٔ زنبور.
-
گبت انگبین
لغتنامه دهخدا
گبت انگبین . [ گ ِ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) عسل . منج انگبین . منج نحل . رجوع به گبت و کبت و گبت خانه شود.
-
غنینه
لغتنامه دهخدا
غنینه . [ غ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جای مگس و زنبور و جز آن . (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ). جای زنبور نحل ، و غنینه ٔ منج ، خانه ٔ زنبور است و به عربی خَشرَم خوانند. (از برهان قاطع): غَنینه ٔ مُنج ؛ خانه ٔ زنبورعسل . کندو. رجوع به برهان قاطع، فرهنگ رشیدی ...
-
گپت
لغتنامه دهخدا
گپت . [ گ ِ ] (اِ) منج . زنبور. رجوع به گبت و کبت شود.
-
ثوابة
لغتنامه دهخدا
ثوابة. [ ث َ ب َ ] (ع اِ) یک ثواب . || یکی منج انگبین . یک نحل .
-
منجک
لغتنامه دهخدا
منجک . [ م ُ ج َ ] (اِ مصغر) مصغر منج است که زنبور عسل باشد. (برهان ). زنبور خرد. (ناظم الاطباء). منج خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) . || به معنی قرنفل هم آمده است . (برهان ). میخک و قرنفل . (ناظم الاطباء).
-
ذوب
لغتنامه دهخدا
ذوب . [ ذَ ] (ع اِ) عسل . انگبین . انگبین خالص . (مهذب الاسماء). شهد یا آنچه در خانه ٔ منج انگبین باشد یا خلاصه ٔ موم .
-
بزاعة
لغتنامه دهخدا
بزاعة. [ ب ُ / ب ِ ع َ ] (اِخ ) شهری است مابین حلب و منج . (منتهی الارب ). و رجوع به معجم البلدان شود.
-
عسالة
لغتنامه دهخدا
عسالة. [ ع َس ْ سا ل َ ] (ع اِ) کبت انگبین . و زنبور عسل . (از منتهی الارب ). نحل . (اقرب الموارد). مُنج . منج انگبین . || شوره ، و جای انگبین . (از منتهی الارب ). خلیة و کندوی زنبور عسل . || چینندگان عسل . (از اقرب الموارد). رجوع به عسال شود.
-
کلیز انگبین
لغتنامه دهخدا
کلیز انگبین . [ ک َ زِ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نحل . مگس عسل . منج انگبین . زنبور عسل . کبت انگبین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیز شود.
-
زنبور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زُنبور، جمع: زَنابیر] (زیستشناسی) zambur حشرۀ کوچکی از راستۀ نازکبالان؛ چهار بال نازک و نیش زهرآلود.〈 زنبور عسل: (زیستشناسی) مگس انگبین؛ نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوهای که موم و عسل تولید میکند؛ منج؛ منگ؛ کبت.
-
منگ
لغتنامه دهخدا
منگ . [ م ُ ] (اِ) غله ای باشد کوچکتر از ماش و سیاه رنگ بود و بعضی گویند نوعی حبوب است و آن سرخ رنگ میباشد و مشابهتی به نان خواه دارد اما بزرگتر از نان خواه است و خوردن آن عقل را مختل گرداند و آدمی را مست کند و گاهی در معاجین به کار برند. (برهان ). م...
-
کلیز
لغتنامه دهخدا
کلیز. [ ک َ ] (اِ) به معنی زنبور باشد. (برهان ) (از جهانگیری ) (آنندراج ). نحل . منج انگبین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن میوه که در حلاوتش نیست بدل یارب نرسد به هیچ نوعیش خلل هر دانه از آن تخم ، کلیز عسل است یک دانه از آن شود کدوهای عسل . (از ج...
-
نحلة
لغتنامه دهخدا
نحلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) یکی منج انگبین . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). واحد نحل است ، یعنی یک کبت انگبین . (ناظم الاطباء). یک زنبور عسل . رجوع به نحل شود. || (مص ) کابین زن دادن . (غیاث اللغات ). رجوع به نِحْلة و نُحْلة شود.