کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُنَقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُنَقا
لهجه و گویش تهرانی
بادام دارای پوست نازک، پوس کاغذی
-
واژههای مشابه
-
منقا
واژگان مترادف و متضاد
پاک، سترده ≠ ناسترده
-
منقا
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ قّ) [ ع . منقی ] (اِمف .) پاک شده .
-
منقا
لغتنامه دهخدا
منقا. [ م ُ ن َق ْ قا ] (ع ص ) پاک کرده شده . (ناظم الاطباء). مُنَقّی ̍ : بر گنج نشست کرد حجت جان کرده منقا و دل مصفا.ناصرخسرو.طاوس بین که زاغ خورد وانگه از گلوگاورس ریزه های منقا برافکند. خاقانی .رجوع به منقی شود. || مویز که پاک کرده و دانه های آن ب...
-
منقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منقّیٰ] ‹منقی› [قدیمی] monaqqā پاکشده؛ برگزیده؛ پاکیزهشده.
-
اَنگیرِ مُنَقّا
لهجه و گویش بختیاری
angir-e monaqqâ انگور مُنَقّا (نوعى انگور سفیدرنگ وبسیار شیرین و لطیف و کمیاب، جز درمنطقه و در باغى مخصوص در جاى دیگردیده نشده است. نگارنده).
-
واژههای همآوا
-
منقا
واژگان مترادف و متضاد
پاک، سترده ≠ ناسترده
-
منقا
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ قّ) [ ع . منقی ] (اِمف .) پاک شده .
-
منقا
لغتنامه دهخدا
منقا. [ م ُ ن َق ْ قا ] (ع ص ) پاک کرده شده . (ناظم الاطباء). مُنَقّی ̍ : بر گنج نشست کرد حجت جان کرده منقا و دل مصفا.ناصرخسرو.طاوس بین که زاغ خورد وانگه از گلوگاورس ریزه های منقا برافکند. خاقانی .رجوع به منقی شود. || مویز که پاک کرده و دانه های آن ب...
-
منقع
لغتنامه دهخدا
منقع. [ م َ ق َ ] (ع اِ) دریا. || جایی که در آن آب گرد آید. ج ، مناقع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سیرابی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیری از آب . (از اقرب الموارد). || (ص ) عدل منقع؛ گواه عا...
-
منقع
لغتنامه دهخدا
منقع. [ م ِ ق َ ] (ع اِ) خنور تر نهادنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خنوری که درآن دارو را در آب آغشته کرده می خیسانند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن چیزی از میوه ها یا داروها بخیسانند. ج ، مناقع. (یادداشت مرحوم دهخدا). || منقعالبرم ؛ خنور دیگ . (منت...
-
منقع
لغتنامه دهخدا
منقع. [ م ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) خُم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ته دیگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچیز باقی مانده در ته دیگ سنگین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آبخوره ٔ سنگین . (منتهی الارب ) (آنندراج )....
-
منقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منقّیٰ] ‹منقی› [قدیمی] monaqqā پاکشده؛ برگزیده؛ پاکیزهشده.