کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُفتی مفتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُفتی مفتی
لهجه و گویش تهرانی
بدون دلیل،ارزان
-
جستوجو در متن
-
mephitical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفتی
-
mufti
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفتی
-
muftis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفتی
-
شیخ و واعظ
فرهنگ گنجواژه
مفتی
-
hitchhiking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیاده روی، مسافرت مفتی
-
mephitises
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفتی ها، بوی بد
-
بیمزد
واژگان مترادف و متضاد
بلاعوض، رایگان، مجانی، مفتی ≠ مزدی
-
بلاعوض
واژگان مترادف و متضاد
بیمزد، رایگان، مجانی، مفتی ≠ غیررایگان
-
وجرگر
لغتنامه دهخدا
وجرگر. [ وَ ج َ گ َ ] (ص مرکب ) مفتی و فتوی دهنده . (آنندراج ) (برهان ). مفتی و آنکه فتوی میدهد. (ناظم الاطباء). رجوع به وجر شود.
-
متفاتی
لغتنامه دهخدا
متفاتی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «ف ت ی ») کسی که برای فتوی نزد مفتی میرود. (ناظم الاطباء). آن که به فتوی نزدیک مفتی شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
-
وچرگر
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (ص شغل .) مفتی ، حاکم شرع .
-
ربن
فرهنگ فارسی معین
(رَ بَّ) [ ع . ] (اِ.) مجتهد یهوده ، مفتی یهودان .
-
چرگر
لغتنامه دهخدا
چرگر. [ چ ُ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مفتی بود. (فرهنگ اسدی ). مفتی را هم گفته اند. (برهان ) . بمعنی فتوی دهنده که مفتی خوانند. (انجمن آرا). در بعضی از کتب بمعنی مفتی مرقوم است . (جهانگیری ). مفتی . (ناظم الاطباء) : بوسه و نظرت حلال باشد باری حجت دار...