کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُعْتَدٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُعْتَدٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تجاوزکار - بیرون رونده از حد (از مصدر "اعتدا " است و اعتدا به معناي بيرون شدن از حد است )
-
واژههای مشابه
-
معتد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دّ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) در شمار آینده ، معدود شونده . 2 - از حد درگذرنده . 3 - (اِمف .) گمان شده ، تخمین زده شده .
-
معتد
لغتنامه دهخدا
معتد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آماده کرده و موجود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معتد
لغتنامه دهخدا
معتد. [ م ُ ت َ / م ُ ت َ دِن ْ ] (ع ص ) به معنی از حد درگذرنده و سخت ستمکار در اصل معتدی بوده «یا» در حالت جری و رفعی ساقط شد. (غیاث ) (آنندراج ). از حد درگذشته و سخت ستمکار. (ناظم الاطباء) : و ما یکذب به الاکل معتد اثیم . (قرآن 12/83). مناع للخیر م...
-
معتد
لغتنامه دهخدا
معتد. [ م ُ ت َ د د ] (ع ص ) شمرده شده و حساب کرده شده و اعتناشده . (ناظم الاطباء) : پوشنج از جمله ٔ مضافات هراة بود و در اعتداد بغراجق عم سلطان معتد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 242).- معتدٌبه ؛ شمار گرفته شده یعنی معتبر و قابل اعتبار. (غیاث )...
-
معتد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: معتدّ] [قدیمی] mo'tad[d] بهشمارآمده؛ شمردهشده.
-
معتد با
لغتنامه دهخدا
معتد با. [ م ُ ت َدْ دُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) هشام بن محمدبن عبدالملک بن عبدالرحمن الناصر مکنی به ابوبکر (364 - 428 هَ . ق .) آخرین پادشاه اموی در اندلس است . و رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 1125 شود.
-
واژههای همآوا
-
معتد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دّ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) در شمار آینده ، معدود شونده . 2 - از حد درگذرنده . 3 - (اِمف .) گمان شده ، تخمین زده شده .
-
معتد
لغتنامه دهخدا
معتد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آماده کرده و موجود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معتد
لغتنامه دهخدا
معتد. [ م ُ ت َ / م ُ ت َ دِن ْ ] (ع ص ) به معنی از حد درگذرنده و سخت ستمکار در اصل معتدی بوده «یا» در حالت جری و رفعی ساقط شد. (غیاث ) (آنندراج ). از حد درگذشته و سخت ستمکار. (ناظم الاطباء) : و ما یکذب به الاکل معتد اثیم . (قرآن 12/83). مناع للخیر م...
-
معتد
لغتنامه دهخدا
معتد. [ م ُ ت َ د د ] (ع ص ) شمرده شده و حساب کرده شده و اعتناشده . (ناظم الاطباء) : پوشنج از جمله ٔ مضافات هراة بود و در اعتداد بغراجق عم سلطان معتد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 242).- معتدٌبه ؛ شمار گرفته شده یعنی معتبر و قابل اعتبار. (غیاث )...
-
معتد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: معتدّ] [قدیمی] mo'tad[d] بهشمارآمده؛ شمردهشده.