کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُشته،مشتو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُشته،مشتو
لهجه و گویش تهرانی
ابزار چرم کوبی و پنبه زنها/دسته
-
واژههای مشابه
-
مشتو
لغتنامه دهخدا
مشتو. [ م ُ ] (اِ) گلی است سرخ رنگ . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). نام گُلی سرخ رنگ یا گِلی سرخ رنگ . (ناظم الاطباء). || جلق .مشتو زدن . استمناء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مشته
فرهنگ فارسی معین
(مُ تِ) (اِ.) 1 - ابزاری فلزی که در مشت جا می شود و در صحافی و کفش دوزی برای کوبیدن مقوا و چرم از آن استفاده می کنند. 2 - دستة هرچیزی مانند کارد و خنجر.
-
مشته
لغتنامه دهخدا
مشته . [ م َ ت َ / ت ِ ] (اِ) چیزی فروختن به مکر و حیله و فریب مثل آن که شخص را روکش کنند و صاحب مال گردانندو اسباب خود را به نام او بفروشند. (برهان ). فروش چیزی به مکر و حیله و نیرنگ و فریب . (ناظم الاطباء).
-
مشته
لغتنامه دهخدا
مشته . [ م َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) سرشته و خمیر. (فرهنگ رشیدی ) : دل شب ارده و خرمای مشته به چشم بنگی اسباب تمام است . احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی ).رجوع به مِشتَن شود.
-
مشته
لغتنامه دهخدا
مشته . [ م ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) (از: «مشت » + «ه »، پسوند نسبت و تشبیه ). پهلوی «موستک » (مشت ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دسته ٔ هر چیز را گویند عموماً همچو دسته ٔ کارد و خنجر و تیشه و امثال آن . (برهان ). دسته ٔ کارد و شمشیر و خنجر. (آنندراج ) (انجمن ...
-
مشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mošte ۱. آلتی فلزی که در مشت جا میگیرد و در صحافی و کفشدوزی برای کوبیدن مقوا و چرم به کار میرود.۲. دستۀ کارد و خنجر.
-
مُشتَه
لهجه و گویش بختیاری
mošta مُشته، ابزارى فلزى مانند گوشتکوب که کفاش، گیوهکش و پالاندوز براى کوبیدن چرم، تختگیوه و پالان استفاده کنند.
-
مشته رند
لغتنامه دهخدا
مشته رند. [ م ُ ت َ /ت ِ رَ ] (اِ مرکب ) آلتی است نجاران را : کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش تراش تا کی از قومی که هم ایشان و هم ما تیشه ایم . انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 435).و رجوع به مشت رند و مشت رنده شود.
-
مُسته،مشته
لهجه و گویش تهرانی
آلتی است برنجی مانند گوشت کوب
-
تنگ مشته
لهجه و گویش تهرانی
گیره چوبی حکاکی که آنرا داخل تنگ میگذارند
-
کُل مشته
لهجه و گویش تهرانی
مُشت مستقیم
-
کمان،مُشته و کمان
لهجه و گویش تهرانی
ابزار حلاجی