کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُزْنِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُزْنِ
فرهنگ واژگان قرآن
ابر
-
واژههای مشابه
-
مزن
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ابر. 2 - باران .
-
مزن
لغتنامه دهخدا
مزن . [ م َ ] (ع مص ) مُزون . گذشتن بر اراده ٔ خود و رفتن . || روشن گردیدن روی . || پرکردن خیک را. || ستودن . || فضیلت دادن و در غیبت ستودن کسی را نزد صاحب شوکتی . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || فرار از دشمن . گر...
-
مزن
لغتنامه دهخدا
مزن . [ م َ زَ ] (ع اِ) خوی و روش . و رجوع به مزون برای معانی اول تا سوم شود. حال .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). خوی و عادت و روش و طریقه و حال . (ناظم الاطباء). این کلمه تصحیف مَرِن (با رای مهمله ) نیست ؛ گویند، ما زال علی هذاالمزن ؛ یعن...
-
مزن
لغتنامه دهخدا
مزن . [ م ُ ] (ع اِ) ابر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). ج ِ مزنة. (ناظم الاطباء) (دزی ). ابر سپید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ِ مزنة. (دهار) (ن...
-
مزن
لغتنامه دهخدا
مزن . [ م ُ زُ ] (ع اِ) ج ِ مزنة. (ناظم الاطباء). رجوع به مزنة شود.
-
مزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mozn ۱. ابر پرآب.۲. باران.
-
مزن آباد
لغتنامه دهخدا
مزن آباد. [ م َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد در 18/5هزارگزی جنوب غربی سردشت و 18هزارگزی جنوب راه بیوران به سردشت و در منطقه کوهستانی و جنگلی معتدل واقع و دارای 125 تن سکنه است . آبش از چشمه و محصولش غلات ، توتون ، مازو،...
-
بزن مزن
لغتنامه دهخدا
بزن مزن . [ ب ِ زَ م َ زَ ] (اِمص مرکب ، از اتباع ) تلون در رأی . تناقض در فرمان و امر. (یادداشت بخط دهخدا).
-
مزن هر دم
لهجه و گویش تهرانی
ماس ماسک
-
واژههای همآوا
-
مزن
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ابر. 2 - باران .
-
مزن
لغتنامه دهخدا
مزن . [ م َ ] (ع مص ) مُزون . گذشتن بر اراده ٔ خود و رفتن . || روشن گردیدن روی . || پرکردن خیک را. || ستودن . || فضیلت دادن و در غیبت ستودن کسی را نزد صاحب شوکتی . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || فرار از دشمن . گر...
-
مزن
لغتنامه دهخدا
مزن . [ م َ زَ ] (ع اِ) خوی و روش . و رجوع به مزون برای معانی اول تا سوم شود. حال .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). خوی و عادت و روش و طریقه و حال . (ناظم الاطباء). این کلمه تصحیف مَرِن (با رای مهمله ) نیست ؛ گویند، ما زال علی هذاالمزن ؛ یعن...