کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُحَرَّمَةٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُحَرَّمَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
حرام شده - ممنوع شده (هم ممنوع حكمي وهم قهري)
-
واژههای مشابه
-
محرمة
لغتنامه دهخدا
محرمة. [ م َ رَ م َ / م َ رُ م َ ](ع اِ) آنچه شکستن آن روا نباشد. ج ، مَحرمات ، مَحارِم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زن . زوجه . (ناظم الاطباء). زن حرم . || (اِمص ) حرمت . || حرمان و مأیوسی . (ناظم الاطباء).
-
محرمة
لغتنامه دهخدا
محرمة. [ م ُ ح َرْ رَ م َ ] (ع ص ) مؤنث مُحَرَّم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مُحَرَّم شود. || ماده شتری که ریاضت وی تمام نشده و به سواری درنیامده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
محرمة
لغتنامه دهخدا
محرمة. [ م ُ ح َرْ رِ م َ ] (ع ص ) مؤنث مُحَرِّم . رجوع به محرم شود.
-
واژههای همآوا
-
مهرمة
لغتنامه دهخدا
مهرمة. [ م َ رَ م َ ] (ع مص ) سخت پیر و کلان گردیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهرم . هرم . || (اِ) پیری و سبب پیری . (منتهی الارب ).
-
محرمت
لغتنامه دهخدا
محرمت . [ م َ رَ م َ ] (ع اِمص ) حرمان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
محرمة
لغتنامه دهخدا
محرمة. [ م َ رَ م َ / م َ رُ م َ ](ع اِ) آنچه شکستن آن روا نباشد. ج ، مَحرمات ، مَحارِم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زن . زوجه . (ناظم الاطباء). زن حرم . || (اِمص ) حرمت . || حرمان و مأیوسی . (ناظم الاطباء).
-
محرمة
لغتنامه دهخدا
محرمة. [ م ُ ح َرْ رَ م َ ] (ع ص ) مؤنث مُحَرَّم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مُحَرَّم شود. || ماده شتری که ریاضت وی تمام نشده و به سواری درنیامده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
محرمة
لغتنامه دهخدا
محرمة. [ م ُ ح َرْ رِ م َ ] (ع ص ) مؤنث مُحَرِّم . رجوع به محرم شود.
-
جستوجو در متن
-
ضاحی
لغتنامه دهخدا
ضاحی . (اِخ )ریگزاری است در جانب سَلمی غربی و در آن آبی است بنام محرَمة و آب دیگری بنام اَثیب . (معجم البلدان ).
-
محرمات
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ رَّ) [ ع . ] (اِ مف .) 1 - چیزهای حرام . 2 - زنان حرم . 3 - در فارسی جامة راه راه الوان . ج . محرمه (محرم ).
-
محارم
لغتنامه دهخدا
محارم . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَحرَم . || ج ِ محرمة [ م ُ رُ / م ُ رَ ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به محرم و محرمة شود. || حرام کرده های خدا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || محارم اللیل ؛ مخاوف شب که بددلان را از رفتن باز دارد. (منتهی ال...