کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَيِّتِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَيِّتِ
فرهنگ واژگان قرآن
مرده
-
واژههای مشابه
-
میت
واژگان مترادف و متضاد
۱. جسد، میته، نعش ≠ جاندار، حی، زنده ۲. متوفا، مرده، درگذشته
-
میت
فرهنگ فارسی معین
(مَ یِّ) [ ع . ] (ص .) مرده . ج . اموات .
-
میت
لغتنامه دهخدا
میت . (فرانسوی ، اِ) اساطیر. افسانه .داستان . دستان اساطیرالاولین . رجوع به اساطیر شود.
-
میت
لغتنامه دهخدا
میت . [ م َ ] (ع ص ) مَیِّت . مرده . (منتهی الارب ). آنکه مرده باشد. (از ناظم الاطباء). رجوع به مَیِّت شود.
-
میت
لغتنامه دهخدا
میت . [ م َ ] (ع مص ) مردن . موت . فوت . درگذشتن . و رجوع به موت شود.
-
میت
لغتنامه دهخدا
میت . [ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مرده .ج ، اموات ، موتی ، میتون . (منتهی الارب ). مَیْت . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97). به معنی مرده و میت در اصل میوة بر وزن فیعل بود پس واو را به یاء بدل کرده ادغام نمو...
-
ميت
دیکشنری عربی به فارسی
مرده , بي حس , منسوخ , کهنه , مهجور , عاري از زندگي
-
میت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مَیّت، جمع: اموات و موتی] me(a)yyet مُرده.
-
غسل میت
لغتنامه دهخدا
غسل میت . [ غ ُ ل ِ م َی ْ / م ِی ْ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غسلی که مرده را دهند پیش از دفن .- غسل مس میت ؛ غسلی که به سبب تماس با میت لازم آید. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به غسل شود.
-
مث میت
لهجه و گویش تهرانی
کم جان
-
کافی میت
واژهنامه آزاد
(پیشنهاد کاربران) کهوه یار.
-
تلقین خوانی،تلقین میت
لهجه و گویش تهرانی
از مراسم خاکسپاری