کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَنْگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گنگ و منگ
لغتنامه دهخدا
گنگ و منگ . [گ ُ گ ُ م ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به گُنگ شود.
-
گردنه ٔ سنگ منگ
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ سنگ منگ . [ گ َ دَ ن َ ی ِ س َ م َ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه اردکان به تل خسروی میان گردنه ٔ باباحسن و تل خسروی ، واقع در 176000گزی شیراز.
-
شَنگ و مَنگ
فرهنگ گنجواژه
شنگول ، شاد، حیلهگر.
-
گیج و مَنگ
فرهنگ گنجواژه
سرگشته و حیران.
-
واژههای همآوا
-
منگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیحواس، بیهوش، پخمه، پریشان، حواسپرت، خرفت، کمهوش، سرگشته، گیج ۲. قمار ۳. خمیازه، دهندره
-
منگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.)1 - قمار، قماربازی . 2 - روش ، قاعده . 3 - بنگ ؛ تخم شاهدانه .
-
منگ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) زنبور عسل .
-
منگ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص .) 1 - کودن ، کم هوش . 2 - دزد، راهزن . 3 - (عا.) گیج ، سرگشته .
-
منگ
لغتنامه دهخدا
منگ . [ م َ ] (اِ) روش و قاعده و قانون . (برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). به معنی طرز و روش دنگ است نه منگ . (انجمن آرا). جهانگیری این بیت بندار رازی را شاهد آورده : بت چینی به ینگ و منگ و آساکله گیلی و گردن دیلم آسا.رشیدی گوید: «به معنی طرز و رو...
-
منگ
لغتنامه دهخدا
منگ . [ م ِ ] (اِ) گنگ و آن لوله ای باشد بزرگ که کوزه گران به جهت مجرای آب از گل سازند و پزند. (برهان ). ممر آب که کوزه گران از سفال سازند و به آهک مضبوط کنند تا آب از میانش بگذرد و آن را به کاف فارسی «گنگ » نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از رشید...
-
منگ
لغتنامه دهخدا
منگ . [ م ُ ] (اِ) غله ای باشد کوچکتر از ماش و سیاه رنگ بود و بعضی گویند نوعی حبوب است و آن سرخ رنگ میباشد و مشابهتی به نان خواه دارد اما بزرگتر از نان خواه است و خوردن آن عقل را مختل گرداند و آدمی را مست کند و گاهی در معاجین به کار برند. (برهان ). م...
-
منگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mang گیج؛ گول؛ احمق.
-
منگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mang قمار.
-
منگ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ منگیدن) [قدیمی] mang = منگیدن
-
مِنگ
لهجه و گویش بختیاری
meng مَنگ، گیج.