کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَلّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَلّه
لهجه و گویش بختیاری
malla شنا.
-
واژههای مشابه
-
مله
لغتنامه دهخدا
مله . [ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیشه سر بخش مرکزی شهرستان شاهی است و 635 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
مله
لغتنامه دهخدا
مله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (اِ) قسمی حشره که چون بگزد تبهای طولانی صعب العلاج ایجاد کند. نوعی حشره که چون بگزد در گزیده بیماری دراز پدید آرد. قسمی غریب گز. غریب گز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مله
لغتنامه دهخدا
مله . [ م َل ْ ل َ ] (ع اِ) خاکستر گرم . ریگ گرم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مَلّة. رجوع به ملة شود.- نان مله ؛ خبزالملة : و بفرمود تا به پیش خربنداد نان مله که به شیر سرشته بودند و... آوردند. (تاریخ قم ص 247). و رجوع به ترکیب خبزالملة، ذیل ملّة ...
-
مله
لغتنامه دهخدا
مله . [ م َل ْ ل َ / ل ِ م َ ل َ / ل ِ ] (اِ) قسمی پارچه شبیه به کرباس . نسیجی از پنبه شبیه به کرباس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام قسمی پارچه ٔ خاکی رنگ بوده . (از فرهنگ فارسی معین ) (از فرهنگ نظام ) : خود رنگ و مله ٔ نائینی در این روزگار بی نظی...
-
مله
لغتنامه دهخدا
مله . [ م ِ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خورخوره است که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 287 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
مله
لغتنامه دهخدا
مله . [ م ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق است که در بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ملة
لغتنامه دهخدا
ملة. [ م َل ْ ل َ ] (ع اِ)خاکستر گرم . (دهار) (از اقرب الموارد). خاکستر گرم و ریگ گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- خبزالملة ؛ نان کماج . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نان پخته شده در ملة و گویند: «اطعمنا خبز ملة» و نگویند: «اطعمنا ملة»، زیرا...
-
ملة
لغتنامه دهخدا
ملة. [ م ِل ْ ل َ ] (ع اِ) کیش . دین . (ترجمان القرآن ). کیش . (السامی ) (مهذب الاسماء). کیش و شریعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شریعت و دین . ج ، ملل . (ناظم الاطباء). شریعت یا دین و گویند ملة و طریقة یکی است و آن اسم است از «املیت الکتاب »، سپس به...
-
ملة
لغتنامه دهخدا
ملة. [ م ُل ْ ل ِ / م َل ْ ل َ ] (ع اِ) دوخت نخستین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دوخت نخستین قبل از دوباره دوزی . ج ، مُلَل . (از اقرب الموارد).
-
مله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] male ۱. نوعی پنبۀ زردرنگ.۲. نوعی پارچۀ خاکیرنگ.
-
مِّلَّةَ
فرهنگ واژگان قرآن
دين - کيش - آیین - طريقهاي که انتخاب و اتخاذ شده باشد
-
مَلَه
لهجه و گویش بختیاری
ma:la محله.
-
مله
واژهنامه آزاد
مِلَّه /mella/= قلمی، ظریف، باریک؛ خیار ملَّه = خیار قلمی (خیاری که بر روی پوست آن موهای پرز مانندی مشاهده شود.) مِل = مو