کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَقَامٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَقَامٍ
فرهنگ واژگان قرآن
محل قيام - محل ایستادن - محل ثبوت و پابرجايي هر چيز( به همين جهت محل اقامت را نيز مقام گفتهاند . )
-
واژههای مشابه
-
مقام
واژگان مترادف و متضاد
۱. پست، درجه، رتبه ۲. جاه، سمت، شان، قدر، مرتبه، مسند، منزلت، منصب، نشیم ۳. اشل، پایه
-
مقام
واژگان مترادف و متضاد
۱. جا، جایگاه، کاشانه، ماوا، محل، مسکن، مکان، منزل، موضع، موطن ۲. آهنگ، پرده، نوا، راه
-
mode 2
مقام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نحوۀ قرارگرفتن اصوات موسیقایی با فواصل گوناگون نسبت به بُنمایه
-
مقام
فرهنگ واژههای سره
پایگاه، جای گاه
-
مقام
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) اقامت شده . 2 - (اِ.) محل اقامت .
-
مقام
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای ایستادن ، مکان . 2 - مرتبه ، درجه . 3 - پایگاه ، منزلت . 4 - پردة موسیقی .
-
مقام
لغتنامه دهخدا
مقام . [ م َ ] (اِخ ) از مضافات بوشهر، و بیشتر از یک فرسخ در جنوب بوشهر است . (فارسنامه ٔ ناصری ). بندری در جنوب ایران که محل صید مروارید است . و رجوع به بندر مقام شود.
-
مقام
لغتنامه دهخدا
مقام . [ م َ ] (اِخ ) سنگی است که حضرت ابراهیم هنگام بنای بیت بر آن ایستاد و گویند سنگی است که چون زوجه ٔ اسماعیل سر او را می شست حضرت بالای آن ایستاده بود و این همان سنگ معروفی است که به امر خدا در مسجدالحرام نهاده اند و مردم نزد آن نماز گزارند. (از...
-
مقام
لغتنامه دهخدا
مقام . [ م َ / م ُ ] (ع مص ) (از «ق و م ») اقامت و آرام کردن بجائی . (منتهی الارب ). اقامت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (ناظم الاطباء).ایستادن ... و با لفظ گرفتن و کردن و داشتن مستعمل است . (آنندراج ). در معیار آرد: مُقام و مَقام هر دو به معنی اقام...
-
مقام
لغتنامه دهخدا
مقام .[ م َ ] (ع اِ) منزلت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). منزلت . مرتبه . درجه . (از ناظم الاطباء). پایه . رتبه . جایگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این فخر جز امین تو را نیست وین مقام کو کرد اختیار ز بهر تو ارتحال . ناصرخسرو.همه را در مقام خویش...
-
مقام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maqām ۱. منزلت؛ رتبه؛ پایه؛ جایگاه.۲. جای اقامت.۳. (موسیقی) ترتیب قرار گرفتن فاصلههای پرده، نیمپرده، و ربع پرده میان نتهای هشتگانۀ یک گام.۴. (موسیقی) پرده.۵. (تصوف) [قدیمی] هریک از مراحل سیروسلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صب...
-
مقام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] moqām اقامت.〈 مقام کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] اقامت کردن.
-
مقام
دیکشنری فارسی به عربی
بريد , رتبة , عنوان , قوام , کرامة , محطة , موقع , وضع