کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَفْتُونُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مفتون شاه آبادی
لغتنامه دهخدا
مفتون شاه آبادی .[ م َ ن ِ ] (اِخ ) احسان اﷲبن شیخ امان اﷲ. از شاعران هندوستان و در شاه آباد خطه ٔ «اود» می زیست . از اوست :صدای ناله از هر کوچه و بازار می آیدیقین دارم که آن ترک سپه سالار می آید.ورجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص 436 و قاموس الاعلام ترکی ش...
-
واژههای همآوا
-
مفتون
واژگان مترادف و متضاد
دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مجذوب
-
مفتون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شیفته ، دیوانه
-
مفتون
لغتنامه دهخدا
مفتون . [ م َ ] (ع ص ) در فتنه افتاده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیوانه . || عقل و مال رفته .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شیفته . عاشق . (از غیاث ) (از آنندراج ). شیفته . ربوده دل . ...
-
مفتون
لغتنامه دهخدا
مفتون . [ م َ ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). آزمایش . و منه قوله تعالی : بأیکم المفتون . و باء در این آیت به معنی فی یا زائده است . و این کلمه مصدر است مانند معقول . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
مفتون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maftun ۱. ویژگی کسی که درفتنهانداختهشده.۲. شیفته؛ فریفته؛ عاشق.
-
مفتون
واژهنامه آزاد
جرذ
-
جستوجو در متن
-
charmed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جذاب، مفتون
-
seduce
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از راه بدر کردن، اغوا کردن، گمراه کردن، مفتون کردن، فریفتن
-
spellbinding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادوگری، سحر کردن، مجذوب کردن، مفتون ساختن
-
spellbinds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادوگران، سحر کردن، مجذوب کردن، مفتون ساختن
-
spellbound
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طلسم شده، افسون شده، مسحور، مجذوب، مفتون
-
spellbind
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طلسم، سحر کردن، مجذوب کردن، مفتون ساختن
-
خاطرخواه
واژگان مترادف و متضاد
دلباخته، دلشده، دوستدار، عاشق، محب، مفتون ≠ بیزار