کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَعْشَرَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَعْشَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
گروه
-
واژههای مشابه
-
معشر
واژگان مترادف و متضاد
انجمن، جماعت، جمعیت، حزب، حلقه، گروه، مجلس
-
معشر
فرهنگ فارسی معین
(مَ شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه ، جماعت . 2 - خویشاوندان شخص ج . معاشر.
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م َ ش َ ] (ع اِ) گروه . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). گروه مردم . ج ، معاشر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جماعت . (اقرب الموارد) : و یوم یحشرهم جمیعاً یا معشرالجن قد استکثرتم من الانس ... (قرآن 128/6). یا معشر الجن و الانس الم یأتکم رسل...
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش َ ](ع ص ) ده گوشه . (غیاث ) (آنندراج ). || در شاهد زیر به معنی ده یک اخذ شده آمده است : وز خمس پی عشر چنویی که دهند آن این از چه مخمس شد و آن از چه معشر. ناصرخسرو (دیوان ص 175).|| از انواع مسمط که هر بند آن ده مصراع باشد.
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش ِ ] (ع ص )آنکه شترانش بچه آورده باشند. || صاحب شتران عشار شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاشر] [قدیمی] ma'šar ۱. گروهی از مردم؛ جماعت.۲. کسان و خویشاوندان شخص.
-
حره ٔ معشر
لغتنامه دهخدا
حره ٔ معشر. [ ح َرْ رَی ِ م َ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
معشر
واژگان مترادف و متضاد
انجمن، جماعت، جمعیت، حزب، حلقه، گروه، مجلس
-
معشر
فرهنگ فارسی معین
(مَ شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه ، جماعت . 2 - خویشاوندان شخص ج . معاشر.
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م َ ش َ ] (ع اِ) گروه . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). گروه مردم . ج ، معاشر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جماعت . (اقرب الموارد) : و یوم یحشرهم جمیعاً یا معشرالجن قد استکثرتم من الانس ... (قرآن 128/6). یا معشر الجن و الانس الم یأتکم رسل...
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش َ ](ع ص ) ده گوشه . (غیاث ) (آنندراج ). || در شاهد زیر به معنی ده یک اخذ شده آمده است : وز خمس پی عشر چنویی که دهند آن این از چه مخمس شد و آن از چه معشر. ناصرخسرو (دیوان ص 175).|| از انواع مسمط که هر بند آن ده مصراع باشد.
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش ِ ] (ع ص )آنکه شترانش بچه آورده باشند. || صاحب شتران عشار شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).