کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَشَارِقِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَشَارِقِ
فرهنگ واژگان قرآن
مشرق ها - محلهاي طلوع - مشرق و مغرب ها (مراد از مشرقين مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفي با همين فرض ...
-
واژههای مشابه
-
مشارق
واژگان مترادف و متضاد
۱. خاورها، مشرقها ≠ مغارب، باخترها ۲. نواحی شرقی ≠ مغارب
-
مشارق
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مشرق .
-
مشارق
لغتنامه دهخدا
مشارق . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مشرق .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مواضع برآمدن خورشید. (ازاقرب الموارد) . مقابل مغارب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از مشارق ممالک و... او شموس انصاف و بدور انتصاف را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8). و آفتاب جلال جهانداری ...
-
مشارق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مشرق] [قدیمی] mašāreq سرزمینهای شرقی.
-
واژههای همآوا
-
مشارق
واژگان مترادف و متضاد
۱. خاورها، مشرقها ≠ مغارب، باخترها ۲. نواحی شرقی ≠ مغارب
-
مشارق
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مشرق .
-
مشارق
لغتنامه دهخدا
مشارق . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مشرق .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مواضع برآمدن خورشید. (ازاقرب الموارد) . مقابل مغارب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از مشارق ممالک و... او شموس انصاف و بدور انتصاف را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8). و آفتاب جلال جهانداری ...
-
مشارق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مشرق] [قدیمی] mašāreq سرزمینهای شرقی.
-
جستوجو در متن
-
مغارب
لغتنامه دهخدا
مغارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مغرب . جای فروشدن آفتاب . (آنندراج ). ج ِ مغرب . (ناظم الاطباء). مغربها. مقابل مشارق : ممدوح ائمه و سلاطین مشهور مشارق و مغارب . انوری .و رجوع به مغرب شود.
-
دثر
لغتنامه دهخدا
دثر. [ دَ ث َ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن . (منتهی الارب ).از دژهای مشارق ذمار است به یمن . (معجم البلدان ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی بکر خطیب قسطلانی شافعی . او راست : مشارق الانوار المضیئة.