کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَسَّهُمْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَسَّهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
به آنان رسيد - با آنان تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است)
-
واژههای مشابه
-
مسهم
لغتنامه دهخدا
مسهم . [ م ُ س َهَْ هََ ] (ع ص ) چادر خطدار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بردی چون سوفار تیر نگار کرده . (مهذب الاسماء).
-
مسهم
لغتنامه دهخدا
مسهم . [ م ُ هََ ] (ع ص ) اسب کم اصل . (منتهی الارب ). اسب هجین . مشهب . (از اقرب الموارد). اسب کم اصل و هجین . (ناظم الاطباء). || رجل مسهم الجسم ؛ مرد لاغر در عشق . (منتهی الارب ). مرد لاغر از عشق . (ناظم الاطباء).
-
مسهم
لغتنامه دهخدا
مسهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) بسیارگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد پرحرف بسیارگوی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مسهم
لغتنامه دهخدا
مسهم . [ م ُ س َهَْ هََ ] (ع ص ) چادر خطدار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بردی چون سوفار تیر نگار کرده . (مهذب الاسماء).
-
مسهم
لغتنامه دهخدا
مسهم . [ م ُ هََ ] (ع ص ) اسب کم اصل . (منتهی الارب ). اسب هجین . مشهب . (از اقرب الموارد). اسب کم اصل و هجین . (ناظم الاطباء). || رجل مسهم الجسم ؛ مرد لاغر در عشق . (منتهی الارب ). مرد لاغر از عشق . (ناظم الاطباء).
-
مسهم
لغتنامه دهخدا
مسهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) بسیارگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد پرحرف بسیارگوی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مسهمة
لغتنامه دهخدا
مسهمة. [ م ُ س َهَْ هََ م َ ] (ع ص ) تأنیث مسهم . سهام زده : ابل مسهمة؛ شتران سهام زده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
طیف
لغتنامه دهخدا
طیف . [ طَ ] (ع اِ) خشم . غضب . || جنون . دیوانگی . || خیال . خیالة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیکر خیالی محسوس غیرقابل لمس . شبح . صورت که به خواب بینند. (السامی )(مهذب الاسماء). || وسوسه . و منه : اذا مسهم طیف من الشیطان . (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
لاغر
لغتنامه دهخدا
لاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون . سغل ، شنون . شاس . ضئیل . ضعیف . ضمد. ضاوی . عجفاء. غث ّ. غثیث . مدخول . غرا. غراة. مهزو...