کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَسَّتْهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَسَّتْهُ
فرهنگ واژگان قرآن
به او رسيد - با او تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است)
-
واژههای مشابه
-
مسته
فرهنگ فارسی معین
(مُ تِ) (اِ.) 1 - طعمة جانوران شکاری . 2 - غم و اندوه .
-
مسته
لغتنامه دهخدا
مسته . [ م ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) جور و ستم . || غم و اندوه . (برهان ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). || نام دارویی است که آن را به عربی سعد گویند. (برهان ). بیخ گیاهی است دوائی که در کنار جو و کنار رودخانه ها و تالاب بهم رسد و آن را سکک نیز نامند. (جهانگیری )...
-
مسته
لغتنامه دهخدا
مسته .[ م ُ ت ِه ْ ] (ع ص ) مرد کلان سرین . (از منتهی الارب ).
-
مسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] moste طعمۀ پرندگان شکاری؛ مقداری گوشت شکار که به پرندۀ شکاری میدادند: ◻︎ منم خوکرده بر بوسش چنان چون باز بر مسته / چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته (رودکی: ۵۲۸).
-
مسته مرد
لغتنامه دهخدا
مسته مرد. [ م َ ت َ م َ ] (اِخ ) یکی از شعرای قدیم ایران . نام دیگر او دیواره وز است و او شاعری است طبری در مائه ٔ چهارم هجری در دربار عضدالدوله ٔ دیلمی و قابوس بن وشمگیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دیواره وز در ردیف خود شود.
-
مُسته،مشته
لهجه و گویش تهرانی
آلتی است برنجی مانند گوشت کوب
-
واژههای همآوا
-
مسطح
واژگان مترادف و متضاد
۱. پهن، تخت، صاف، مستوی، هاموار، هموار ≠ ناصاف ۲. طراز ≠ نامسطح
-
مسطح
فرهنگ واژههای سره
هموار
-
مسته
فرهنگ فارسی معین
(مُ تِ) (اِ.) 1 - طعمة جانوران شکاری . 2 - غم و اندوه .
-
مسطح
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ طّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - هموار، صاف . 2 - گسترده ، پهن شده .
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م َ طَ ] (ع اِ) جرین و جای خشک کردن خرما. (از اقرب الموارد). مِسطح . و رجوع به مِسطح شود.
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م ِ طَ ] (اِخ ) أثاثةبن عبادبن المطلب بن عبدمناف ، مکنی به ابوعباد. از قبیله ٔ قریش و صحابی بود و از شجاعان اشراف به شمار میرفت و در بدر و احد نیز همراه پیغمبر (ص ) شرکت داشت . تولدش به سال 22 قبل از هجرت و درگذشتش در سال 32هَ .ق . رخ داد. ...