کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَرَّةٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مرط
لغتنامه دهخدا
مرط. [ م َ رَ ] (ع مص ) سبک اندام گردیدن و سبک ابرو و سبک ریش و سبک چشم گردیدن . (از منتهی الارب ). «امرط» بودن .(از اقرب الموارد). رجوع به امرط در ردیف خود شود.
-
مرط
لغتنامه دهخدا
مرط. [ م ِ ] (ع اِ) گلیم از پشم یا از ابریشم . (منتهی الارب ). ج ، مروط. (منتهی الارب ). || ازار از خز. گلیم از صوف . (غیاث ). کساء وعبا از پشم یا خز یا کتان که به دور خود پیچند و بسا که زنان بر سر خویش افکنند. (از اقرب الموارد). نوعی از چادر. (غیاث ...
-
مرط
لغتنامه دهخدا
مرط. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمْرَط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به امرطشود. || ج ِ مَرطاء. رجوع به مرطاء شود.
-
مرط
لغتنامه دهخدا
مرط. [ م ُ رُ ] (ع ص ، اِ) تیر پربیفتاده . ج ، مراط. (مهذب الاسماء). تیر بی پر. ج ، اَمراط و مِراط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و برخی مُرط را جمع مِراط دانسته اندو امراط و مِراط را جمع الجمع. (از اقرب الموارد).
-
مرت
لغتنامه دهخدا
مرت . [ م َ ] (ع ص ، اِ) دشت بی علف و بی گیاه . (از منتهی الارب ). زمین هموار که در او هیچ نبات نبود. (فرهنگ خطی ). زمین قفر بدون گیاه . مَروت . (از متن اللغة). زمین بی آب و گیاه .(المرصع). مفازةٌ بلانبات ، و گفته اند زمین که خاکش خشک نباشد اما بی آب...
-
مرت
لغتنامه دهخدا
مرت . [ م َرْ رَ ] (ع اِ) کرت . بار. مرة. رجوع به مرّة. شود.
-
مرت
لغتنامه دهخدا
مرت . [م َ ] (ص ) زنده . مقابل مرده . (برهان قاطع) (انجمن آرا). || آشفته . پریشان . پراکنده . (ناظم الاطباء). مرادف ترت است و ترت و مرت یعنی پرت و پلا. پریشان و پراکنده : زین یکی ناصر عباداﷲ خلقی ترت و مرت زآن دگر حافظ بلاد اﷲ جهانی تار و مار.سنائی .
-
مرة
لغتنامه دهخدا
مرة. [ م َ رَ ](ع اِ) مخفف مراءة به معنی زن . (از اقرب الموارد).
-
مرة
لغتنامه دهخدا
مرة. [ م َرْ رَ ] (ع اِ) یک بار انجام دادن کاری . (از اقرب الموارد).یک بار. (دهار). یک دفعه . ج ، مَرّ، مِرار، مِرَر، مُرور، مَرّات . (اقرب الموارد).- ذات مرة ؛ یک بار. (ناظم الاطباء).- مرة جیش و مرة عیش ؛ گاه جنگ و گاه صلح ، هم محنت و هم راحت . (نا...
-
مرة
لغتنامه دهخدا
مرة. [ م ِرْ رَ ] (ع اِ) توانائی و استواری اندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالتی که چیزی بر آن استمرار یابد. ج ، مِرَر. جج ، اَمرار. (اقرب الموارد). || قوت و شدت و توانائی . (از اقرب الموارد). توان . (نصاب ). قوت . (مجمل اللغة). نیرو. (د...
-
مرة
لغتنامه دهخدا
مرة. [ م ِرْ رَ ] (ع مص ) غلبه کردن خِلطِ «مِرَّة» بر کسی ، و فعل آن بصورت مجهول بکار رود و چنین شخصی را ممرور نامند. (از اقرب الموارد). مَرّ. و رجوع به مر شود.
-
مرة
لغتنامه دهخدا
مرة. [ م ُرْ رَ ] (اِخ ) ابن لوی بن غالب ، جد ششم رسول (ص ).
-
مرة
لغتنامه دهخدا
مرة. [ م ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مر، به معنی تلخ ، در مقابل حلو. ج ، مرائر، برخلاف قیاس . (از اقرب الموارد). || بودن شخص بخیل نسبت به مال خود تا وقتی زنده باشد. حالت شخصی که در زمان حیات خود در مورد مال خویش بخل بورزد سپس آن را بوسیله ٔ وصیتهایی بر...
-
مَرَّتْ
فرهنگ واژگان قرآن
با آن آمد و شد و نشست و برخاست ميکرد
-
مِرَّةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
شدت و يا پختگي عقل و رأي - درايت و توانمندى شگفت (از ماده مرور گرفته در این وزن نوع خاصی از مرور را می رساند )