کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَجْنُونٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَجْنُونٌ
فرهنگ واژگان قرآن
فردي که جن در او حلول کرده ، و با زبان آن جن حرف ميزند
-
واژههای مشابه
-
مجنون
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیخرد، بیعقل، جنزده، جنونزده، خردباخته، دیوانه، مخبط، مصروع ۲. دلباخته، شوریده، شیدا، شیفته ≠ عاقل، فرزانه
-
مجنون
فرهنگ واژههای سره
شیدا، دیوانه
-
مجنون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مجانین] majnun دیوانه.
-
مجنون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - دیوانه ، بی عقل . 2 - عاشق .
-
مجنون
لغتنامه دهخدا
مجنون . [ م َ ] (اِخ ) پسر کمال الدین محمود رفیقی از شاعران خوشنویس معاصر سلطان حسین بایقرابود. وی به مجنون چپ نویس شهرت داشت و خطی اختراع کرده و آن را توأمان نام نهاده بود. از قصاید اوست :فیروزه ٔ سپهر در انگشترین تست روی زمین تمام به زیر نگین تست ...
-
مجنون
لغتنامه دهخدا
مجنون . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران است که در بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع است و 221 تن سکنه دارد. این ده در دو محل به فاصله ٔ پانصد گز به نام مجنون بالا و مجنون پائین مشهور است و سکنه ٔ مجنون بالا 125 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
مجنون
لغتنامه دهخدا
مجنون . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رود حله است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 429 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
مجنون
لغتنامه دهخدا
مجنون . [ م َ ] (اِخ ) عاشق لیلی بود. (غیاث ). قیس که عاشق لیلی بود. (آنندراج ). لقب قیس بن ملوح است که از بنی جعده بود. از شدت عشق لیلی دیوانه شد و بدان جهت مجنونش خواندند. (از انساب سمعانی ) : لیلی صفتان ز حال ما بی خبرندمجنون داند که حال مجنون چون...
-
مجنون
لغتنامه دهخدا
مجنون . [ م َ ] (ع ص ) جنون زده و دیوانه . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه عقل وی زایل یا فاسد شده باشد. مؤنث آن مَجنونَه . (از اقرب الموارد). دیوانه شده . دیوانه کرده شده . دیوانه و شوریده و بی عقل . ج ، مَجانین . (ناظم الاطباء). دیوزده . پری زده . مألوس...
-
مجنون
دیکشنری عربی به فارسی
ديوانه , شوريده , شکاف دار , مرد ديوانه
-
مجنون
دیکشنری عربی به فارسی
ديوانه , مجنون , بي عقل , احمقانه , ماه زده , عصباني , از جا در رفته , شيفته , عصباني کردن , ديوانه کردن , ادم بي پروا و وحشي
-
مجنون
دیکشنری فارسی به عربی
باهتياج , مجنون , معتوه
-
مجنون شدن
واژگان مترادف و متضاد
دیوانهشدن، خرد باختن، مخبط شدن، شیدا شدن ≠ عاقل شدن