کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَجَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَجَر
لهجه و گویش بختیاری
ma:jar مَعجر، نرده چوبى کنار پله یا لب ایوان.
-
واژههای مشابه
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م َ ](ع اِ) بچه ٔ شکم شتر و گوسپند و جز آن . آنچه در شکم حیوانات آبستن چون شتر و گوسفند است . (از اقرب الموارد). || سود و ربا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ربا و افزونی . (از اقرب الموارد). || خرد و گویند ما به مجر؛ ای عقل ....
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م َ ج َ ] (ع اِمص )گرانباری گوسپند از بچه در شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگی و گرانباری بچه در شکم گوسفند و لاغری و ناتوانی او برای برخاستن . (از اقرب الموارد). || تشنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || (مص )...
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م َ ج َرر ] (ع اِ) شاه تیر خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م ِ ج َرر ] (ع اِ) خاک کش .(دهار). ابزاری که بدان زمین را صاف و هموار می کنند. خاک کش . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || ریسمانی کلفت که به دور چرخ پیچیده شود تا به کمک آن بچرخد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر.[ م ُ ج ِرر ] (ع ص ) آن که می کفاند زبان شتر بچه را تا شیر نخورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که نیزه بر بدنی فروبرده و نیزه را در آن گذاشته و می کشد آن بدن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ||...
-
واژههای همآوا
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م َ ](ع اِ) بچه ٔ شکم شتر و گوسپند و جز آن . آنچه در شکم حیوانات آبستن چون شتر و گوسفند است . (از اقرب الموارد). || سود و ربا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ربا و افزونی . (از اقرب الموارد). || خرد و گویند ما به مجر؛ ای عقل ....
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م َ ج َ ] (ع اِمص )گرانباری گوسپند از بچه در شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگی و گرانباری بچه در شکم گوسفند و لاغری و ناتوانی او برای برخاستن . (از اقرب الموارد). || تشنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || (مص )...
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م َ ج َرر ] (ع اِ) شاه تیر خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م ِ ج َرر ] (ع اِ) خاک کش .(دهار). ابزاری که بدان زمین را صاف و هموار می کنند. خاک کش . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || ریسمانی کلفت که به دور چرخ پیچیده شود تا به کمک آن بچرخد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر.[ م ُ ج ِرر ] (ع ص ) آن که می کفاند زبان شتر بچه را تا شیر نخورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که نیزه بر بدنی فروبرده و نیزه را در آن گذاشته و می کشد آن بدن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ||...
-
جستوجو در متن
-
خشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xešte مفلس؛ بینوا؛ بیچیز؛ تهیدست: ◻︎ معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم / زیرا که غریبم من و مجروحم و خشته (ابوالعباس ربنجنی: شاعران بیدیوان: ۱۳۶).